احساس گناهی که بخاطرش راضی به ازدواج با اون مرد شده بود، باعث میشد زندگیش بطور کامل عوض بشه. راضی شد کنار کسی زندگی کنه که تمام فکرش رو انتقام و نفرت پر کرده بود. چی میشه وقتی یکی از بهترین دوستهات، همسرت میشه و قسم میخوره نابودت کنه؟ چی میشه وقتی مرگ آرزوهات رو به چشم میبینی و حتی برای اعتراض هم صدات در نمیاد؟ چی میشه وقتی حتی خودت هم، خودت رو لایق اون مجازاتها میدونی؟ ********************* _ چطور؟ وقتی برگردی دیگه دیوونه نیستم؟ + وقتی برگردم... دیگه من دیوونه نیستم. اینطوری شاید بتونیم راحتتر زندگی کنیم. _ زندگی کنیم؟ با خندهی هیستریکی پرسید. _ زندگی نه یول... میتونیم باهم بمیریم. + با هم نه بک... تو بمون و من به جای هردومون، میمیرم. ******************** کاپل: چانبک، هونهان ژانر: رومنس، درام، روانشناسی، انگست تایمهای آپ: یکشنبه و چهارشنبه