ستاره های کاغذی
کاپل: یونمین-نامجین
جیمین فکر میکرد اون پسر هات و خوشگله و همچنین گوگولی ولی زخمای صورتش نمیذاشتن اون ها رو بشه. البته صورت بی روح و خستشم بی تاثیر نبود
"سلام! من جین هستم...همسای-"
"صیکتیر بابا."
~°~°~°~°~
Written by @avetarain *-*
Translated by @haniishere_ ^-^
~°~°~°~°~
فقط یک داستانِ عاشقانه ی معمولیِ دیگه....