「First Love 🌈」 𖦹 Namgi 𖦹 Slice of Life, Romance, Light Smut 𖦹 Translator: Nelin 𖦹 Writer: Mmelrene تهیونگ روی پیشخوان لمید و گفت: «برادرم امروز میاد.» یونگی مدادش رو زمین گذاشت و سرش رو بالا آورد. «آره، اسمش رو توی دفتر نوبتها دیدم. نامجون، درسته؟» تهیونگ سرش رو تکون داد و لبش رو گزید. «هیونگ باید باهاش حرف بزنی و منصرفش کنی. این اولین تتوییه که میخواد بزنه و آستانهی دردش پایینه. در حال حاضر هم درگیر مشکلات احساسیِ زیادیه و میترسم بعداً از کاری که کرده پشیمون بشه.»All Rights Reserved