اونا انسان های متفاوتی بودن که فکر های یکسانی ذهنشون رو پر کرده بود... انتقام... تاج و تخت... زنده موندن... درون قلب هاشون آشوبی به پا شده بود که ذرهای به جنگ بین کشورهاشون نمیرسید... عشق... وابستگی... مرگ... و در نهایت باز هم انتقام. روزها نقشه میریختن و شب ها، موریانههای درون مغزشون خواب رو از اونا میگرفت. اونا میکشتن تا کشته نشن... روی همه چیز پا میذاشتن تا خودشون لگد مال نشن... اما آیا میشه عشق رو لگد کرد؟All Rights Reserved