یه پلیس و یه مواد فروش. چه
ترکیب
قشنگی!
اون هیچ شانسی نداشت و این رو خودش خوب میدونست. لعنت به هرچی کراشِ کوفتیِ مسخرهست.
بکهیون به تازگی با دیدن سرگرد ایستگاه شماره شصت و پنج احساس عجیبی توی قلبش میپیچه. اون نمیدونه چرا از بین این همه آدم، روحش پیله کرده به اون مرد ولی آرزو میکنه فقط با صاحب اون چشمهای درشت قهوهای رنگ، پروانه بشه حتی با وجود اینکه خوب میدونه رازهای تاریکش بالی برای پروانه شدن براش نگذاشتن.
♘ꜰɪᴄ: ꜱʜᴀᴘᴇ ᴍʏ ꜱᴏᴜʟ
♘ᴄᴏᴜᴘʟᴇ: ᴄʜᴀɴʙᴀᴇᴋ
♘ɢᴇɴʀᴇ: ʀᴏᴍᴀɴᴄᴇ,ᴀɴɢꜱᴛ,ᴄʀɪᴍɪɴᴀʟ,ᴅʀᴀᴍ ɴᴄ+18
تَنِش . ( از اسم فیک مشخصه ، کسانی که اعصابشو ندارن نخونن ⭕️)
کیم وی،مرد به شدت پرنفوذی که ممکنه هرکاری ازش سر بزنه و همین دلیلی میشه که همسرش جئون جانگکوک ازش طلاق بگیره ، اونم با یه بچه .... چون قبل ازدواج کاملا سنتی و بدون شناختشون هیچ ایده ای راجب اخلاق و شغل همسرش نداشت و بعد ازدواج که متوجه این موضوع میشه نمیتونه کنار بیاد .
اما تهیونگ نمیزاره جانگکوک بچشو ببینه مگر اینکه هربار ....
*******
"میخوام بیام بچم رو ببینم ، بومیگیرم سیگارتو خاموش کن"
دست زیر گلوم گذاشت
"تو که قرار نیست دیگه ببینیش ! نگران نباش"
مسخ شدم
" یعنی چی ؟!"
گلومو کمی فشار داد
" یعنی دیگه به پامم بیوفتی ؛ نمیزارم دستت به دخترم برسه"
خواستم چیزی بگم که ولم کردو پشت چشم های بهت زدم
اتاقو ترک کرد .
***
روند اپ : نامنظم ⭕️
فیک حول محور سال ۱۹۹۹_۲۰۰۲ میلادی میچرخه.
Happy end
Gener: omegavers ، emotional ،romance ،Angst
Couple: vkook ،....secret ♡
Setayesh*
این اولین تجربه فیک نویسیمه و قطعا مشکلاتی داره
ولی ممنون که انتخوابش کردی