« من یک گوشه نشسته بودم و تمام ترسها و نگرانیهای عالم رو به درونم میکشیدم. انتظار داشتم یک نفر از راه برسه و من رو از دست خودم نجات بده. در نهایت اون یک نفر تو بودی یول. » « و ما میمیریم و خون میرقصد و مترسک گریه میکند. و ما میمیریم. »All Rights Reserved