Atargatis | آتـارگـاتـیـسـ
6 parts Complete ❀ مولتیشات کامل⁶ ᝰ آتارگاتیس
❀ ژانر ᝰ مافیایی . دارک . اسمات
❀ تایپ-کاپل ᝰ ورس-ییجان
❀ نویسنده ᝰ زهرا.م "شیبو"
❥𝗠𝗨𝗟𝗧𝗜𝗦𝗛𝗢𝗧⁶ ᝰ Full
❥𝗚𝗘𝗡𝗥𝗘ᝰ Gangs , Dark , smut
❥𝗧.𝗖 ᝰ Lsfy , Yizhan
❥𝗪𝗥𝗜𝗧𝗘𝗥 ᝰ zhra.m "XiBo"
______________________________________
"میخوام بهت بفهمونم احساس واقعی یعنی چی. میدونی جان؟ وقتایی که با من حرف میزنی، اون حسی که باید رو ازت نمیگیرم. برام اهمیت نداره که زن داری یا بچهت سال دیگه قراره بره مدرسه..."
کمی پیش رفت و برای اینکه به گوشهای مرد با آن صورت اخمآلود برسد، سرش را در حد چند سانت بالا برد.
به آرامی لب زد: "اگه لبهام رو تکون بدم، یک ثانیهی بعد خبری از هیچکدومشون نیست. همونقدر که من به حضورت محتاجم، تو هم به من نیاز داری شیائوجان! فقط دست از مخالفت بردار."
مرد بزرگتر سرش را کمی کج کرد. از گوشهی چشم، به مرد کنارش خیره شد و مچ دستی که درحال نزدیک شدن به بند شلوارش بود را میان انگشتانش فشرد؛ سریع، بیرحمانه، محکم.
هردو با جدیت در چشمان هم خیره شدند و او با خشم غرید: "از صدات، رفتارت، حرفزدنت، از هرچی که در مورد تو و خاندان وانگ باشه نفرت دارم. دستهی کفتارها از لاشههای مرده تغزیه میکنن و بدا به حالت که توی کفتارصفت حتی از گوشت خودت هم نمیگذری."