بلند شد و عقب رفت، قرار نبود جواب مثبتی بگیره... _ بهم اجازه بده ثابت کنم پشیمونم... _ نمیتونی... نگاهشو به سوهو داد که بی رحمانه بهش زل زده بود، باید بیخیال میشد؟! محال بود... نفسی عمیقی کشید و با اطمینان زمزمه کرد: _ میتونم... _ اگر حرفات تموم شد برو... ضربه های سوهو چه جسمی چه روحی درد داشت، درو باز کرد و بیرون رفت، قرار نبود تسلیم شه... برمیگشت... دوباره برای از بین رفتن این نفرت تلاش میکرد. °●°●°●°●°●°●°●°●°●°●° در حالی که با جسم پر از خونش کف زمین سرد و تاریک افتاده بود، دست لرزونش رو بالا آورد و سمت پسرک دراز کرد: _ این ینی تونستم کاری کنم فراموش کنی؟ صدای تحلیل رفتهاش چشماش رو خیس کرد: _ تونستی.... _ تونستیم دلتو بدست بیاریم؟ سرشو محکم بالا پایین کرد و دست خونیاش رو بین دستاش گرفت. _تونستید... 🌀فیک: سهرگه 🌀کاپل: چانهو، کایهو، هونهو (فورسام) 🌀ژانر: خوناشام، جن، امگاورس، انگست، رمنس، فلاف، اسمات، امپرگ، فورسام 🌀تایم آپ: هفتهای یک پارت 🌀نویسنده: حناساطی 🌀وضعیت: در حال آپ 🌀هپیاندAll Rights Reserved