🩸couple:teajin «1940/12/29»: +داری میروی جین؟ _بله آقا...» بازرسی که چشمانش برق زندگی داشت، ایستاده بود مقابل ناخدایی که...... روحی نداشت! و دو مردمکش گویی دروازه های جهنم بودند. بوی چوب نمزده و شوریِ دریا.... بوی تلخ تن زخم دیده و لمس دستان عاری از زندگی....بمب ها جایی در شهر فرود میامد و قلبی میانِ دریا هزار تکه میشد. «برای عشق.....» «خیلی پیر شدی ناخدا..... هردومون پیر شدیم» «با همین چشمهای ضعیف و تار، دیدم که خورشید سرخ رنگ از غرب ظاهر شد...» «اگر یروزی ببینم که نزدیک دریا شدی، خودم پرتت میکنم تو آب!» genre:angst,classic, mystery، romance.