میخوام تو رو بکشم جونگ کوک... اما چاقو رو تو سينه ی خودم فرو میکنم... درست مثل ژولیت. فقط نميدونم اینطوری تو کشته میشی يا من... .......................................................... بعد ورشکستگی شرکت هایب، یه شخص آمریکایی به اسم "کارین" کل کمپانی رو میخره و از گروه میخواد که توی این شرکت بمونن، البته نه با روی خوش... با تهدید! یکی از اون تهدیدها دخترشه که قراره بیاد کره و بشه رئیس شرکت! جونگکوک هم نقشه میکشه با بدست آوردن دل دختره، کارین رو نابود کنه. ولی نمیدونه که اون دختر هم به شدت از پدرش متنفره و نقشه های دیگه ایی پیش خودش کشیده...