اِلیسیـان ⨳ کـاپل: ییـجان ⨳ ژانـر: ماورایی، رومنس، انگست، فانتزی، ماجراجویی، اسمات ⨳ کانال: 𝗎𝗄︎𝗂𝗒𝗈𝗌𝗍𝗈𝗋𝗒 ⨳ تایپ: 𝖿︎𝖺𝗇︎𝖿︎𝗂𝖼︎/𝖻︎𝗃︎𝗒𝗑︎ 🕯 خلاصه ای از داستان: موران بعد از شنیدن افسانهی «اِلیسیان» از زبان گابریل کتابدارِ کاخ، درمورد این اسم کنجکاو میشه. اما درست زمانی که داره دنبال معنای قایم شده پشت این اسم میگرده، با حقیقتی درمورد زندگی خودش رو به رو میشه! 🧚🏻برشی از داستـــان: جان کمربندی که دستش بود رو بالا آورد و لبخند کجی زد "بلد نیستم ببندمش!" ییبو جلو رفت و وارد اتاق شد "همم..." کمربند رو از دستش گرفت و پشت سرش ایستاد. دستهاش رو جلوی شکمش برد و کمربند رو روی لباسش تنظیم کرد "اونجا کی برات کمربندتو میبست؟" جان لبخند بامزهای زد و انگشتهاش رو روی پیشونیش کشید "خب خدمتکارا و اکثراً آریان اینکارو برام انجام میداد..." ییبو بعد از شنیدن آخر جملهش فشاری به کمربند وارد کرد که ناخودآگاه "آخی" از بین لبهای جان خارج شد. بعد از تموم کردن کارش، عقب اومد "تموم شد..."