color palette
  • Reads 6,126
  • Votes 1,160
  • Parts 45
  • Reads 6,126
  • Votes 1,160
  • Parts 45
Ongoing, First published Dec 24, 2022
تو دنیای جدیدی روی صفحه ترسیم کردی و من رو دلباخته کردی. حالا پسری از جنس خودت داره هوش از سرم میبره، صادقانه بگم من تسلیمم. 

Fiction: Color palette
Couple: Taejin, Nammin
Genre: Dram, Angst, Romance, Smut

^every tuesday^

خلاصه: 

تونسته بود او رو فراموش کنه ولی حالا کل کائنات دست به دست هم دادن تا از خیال باطل درش بیارن. 
نمیفهمید یا نمیخواست بفهمه که اون خیلی وقت بود با تار و پودش گره خورده و حالا دلفریب تر از همیشه برگشته، ولی این دفعه با همون قلمویی که سعی میکرد از دستش جداش کنه. 
_مشتاق دیدار جناب سوکجین. 
_شمارو میشناسم؟ 
پوزخندش گواه هیچ چیزی نبود. 
_آره، فقط یه کوچولو یاداوری میخواد. کیم وی هستم، وی خالی. 
نگاهی بین دستی که به سمتش دراز شده بود و صورتی بی حس که پوزخند بی حالتی اون رو زینت داده بود، رد و بدل کرد. 
میخواست... میخواست از اون چشم ها چیزی بخونه، اما نمیتونست. همدیگه رو میشناختن؟ یادش نمیومد. 
_حالا وی خالی تو چی هستی؟ خدا؟ فرشته؟ یا اینکه الهه مرگ؟ 
_من میتونم حتی از اون بدتر باشم. 
_جالبه، موفق باشی. 
-Taejin-
                                         ***
ادامه در آبنبات؛+++

☆فوبی
All Rights Reserved
Sign up to add color palette to your library and receive updates
or
#476رومنس
Content Guidelines
You may also like
Beautiful Monster by 8Gemini8
7 parts Ongoing
⚔️نام: هیولای زیبا ⚔️کاپل: جونگچول ⚔️کاپل فرعی: شوامین/چانسول ⚔️ژانر: فانتزی/امگاورس/امپرگ ⚔️وضعیت: در حال اپ ⚔️قسمتی از داستان: در حالیکه اسلحه اش رو بین انگشت هاش تاب میداد، ظرف های چینی رو با پاش کنار زد و به طرف سمت سر میز قدم برداشت و درست جلوی پادشاه ایستاد. اسلحه رو درست سمت پیشونی مرد نشونه گرفت و در حالیکه نیشخندی روی لبهاش بود غرید: -فکر کنم به خاطر مهربونی های زیادم فراموش کردی که کی صاحب اصلی این اب و خاکه... پادشاه دست پاچه نگاهش رو به نگهبانان ایستاده در اتاق داد و فریاد زد: -دارید چیکار میکنید؟... بهش شلیک کنید احمق ها... جونگهان با لحن دلسوزانه ای زمزمه کرد: -اوه پادشاه بیچاره... انگار فراموش کردی که اون ها به دستور خانواده من عمل میکنند... بعد برای نشون دادن قدرتش فریاد زد: -نگهبانها... و بیش از بیست اسلحه به سمتی که پادشاه نشسته بود نشانه گرفته شد. جونگهان با رضایت پوزخند زد و بعد از خم شدن روی مرد الفا، تاج پر زرق و برقش رو برداشت و با لگد سبکی به شونه مرد فریاد زد: -ببریدش بیرون... و بعد در حالیکه تاج رو روی سرش میگذاشت به همسر الفاش خیره شده بود پرسید: -دوست داری پادشاه باشی؟... ❌هشدار: این فیک شامل صحنه های خشونت امیزه 🗡شروع: 2024 🗡اتمام: --/--/---- 🗡روز ها آپ: --
𝑭𝒓𝒊𝒆𝒏𝒅𝒔, 𝒋𝒖𝒔𝒕 𝒇𝒐𝒓 𝒏𝒐𝒘!(𝓥𝓱𝓸𝓹𝓮 𝓿𝓮𝓻) by Elin_0005
7 parts Ongoing
ᴍᴀɪɴ ᴄᴀᴜᴘʟᴇ : ᴠʜᴏᴘᴇ, Kᴏᴏᴋᴊɪɴ ɢᴇɴʀᴇ : ᴏᴍᴇɢᴀᴠᴇʀsᴇ , Sᴍᴜᴛ, ʀᴏᴍᴀɴᴄᴇ , ғʟᴜғғ , ᴄᴏᴍᴇᴅʏ *کوکجین دیرتر وارد داستان میشه(P-3) ولی همونقدر اصلی و مهمه:) ژانر: امگاورس،پلیسی، کمدی، فلاف، اسمات، انگست Intro: *******VP خب... ما دوست بودیم؛ حداقل وقتایی که از شدت هورنی بودن تو صورت هم ناله نمی‌کردیم دوست بودیم. ولی اوضاع از جایی عجیب شد که درست قبل از مهم ترین ماموریت زندگیم... جواب آزمایشم مثبت شد. و الآن... ما دوتا دوست بودیم که شاید حداکثر تا هشت ماه و دو هفته دیگه صاحب یه کوچولوی یهویی میشیم. Intro ******KJ شاید اولین بار که خندتو دیدم اتفاق افتاد؟! فلسفه‌اشو نمیدونم... آخه کدوم احمقی واسه احساساتش فلسفه میبافه... ولی میدونم بعد از اون بود که به خودم اومدم، دیدم چیزی ازم باقی نمونده... هرچی بود فقط و فقط "تو" بودی تو و خنده هات.. شیطنتات.. قانون شکنیات.. ‌ بعداً ولی جفتمون عوض شدیم، اما همچنان با تمام وجودم اصرار داشتم پیشم باشی! تو و اخمات.. بی اهمیت بودنات نسبت به من و دختر کوچولومون.. گوشه گیریات و کارایی که تمام عمر ازشون فرار میکردی ولی دست سرنوشت مجبورت کرد انجامشون بدی؛ حالا بهم بگو عزیزم!! چطوری منیکه ازم چیزی باقی نمونده و فقط تو درون وجودم جریان داری... باید با این توی جدید بسازه؟!
You may also like
Slide 1 of 10
ICE - TAEJIN cover
Beautiful Monster cover
oldnes on 20 cover
𝗗𝗿𝘂𝗴𝘀|𝗖𝗼𝗺𝗽𝗹𝗲𝘁𝗲𝗱| cover
《Indemnity》 cover
𝑭𝒓𝒊𝒆𝒏𝒅𝒔, 𝒋𝒖𝒔𝒕 𝒇𝒐𝒓 𝒏𝒐𝒘!(𝓥𝓱𝓸𝓹𝓮 𝓿𝓮𝓻) cover
𝓼𝓽𝓪𝔂 𝔀𝓲𝓽𝓱 𝓶𝓮 cover
Beloved Enemy (Persian Translation) cover
درباره او  cover
.𝐒𝐭𝐫𝐚𝐰𝐛𝐞𝐫𝐫𝐲. cover

ICE - TAEJIN

12 parts Complete

▫️Name : ICE ▫️writer : Rednight ▫️Genre : Romance, dram, philosophical ▫️couple : Namjin, Taejin ▫️character : Seokjin, Namjoon, Taehyung جینی لوگرند، سوپرمدل کره ای-فرانسوی به کشورش برمیگرده تا هویتش رو پیدا کنه و مسیر زندگیش با شناختن یه مرد بیخانمان، دستخوش تغییر میشه. ---------------------- +وقتی پای پول و قدرت در میون باشه، حماقت، رنگ عدالت میگیره! ‼️ - بجز کاراکترهای آشنا، تمامی اسامی و شخصیت ها تخیلی بوده و هرگونه تشابه، تصادفی است! - تمامی حقوق مربوط به این داستان، متعلق به نویسنده است؛ هرگونه استفاده، ایده گرفتن، تغییر و یا نشر در کانال های تلگرام، روبیکا و سایر، ممنوع بوده و در صورت مشاهده، لطفا به نویسنده اطلاع دهید.