خلاصه: بنظر میرسه تمام دنیا منتظرن تا من پشیمون بشم اما من پشیمون نشدم؛ نه حتی وقتی خودکشی کردم و زنده موندم و یا بعد از اون که دکتر به من گفت سرطان دارم و قراره بمیرم حتی اون زمان خوشحال هم شدم و با خودم گفتم" اوه، دیگه لازم نیست برای مردن بجنگم، چه عالی!" و بعد منتظر مرگی شدم که با درد جسمی همراه بود اما از درد روحم کم میکرد. اما دنیا بیکار نمونده و داره همهی زورش رو میزنه تا من پشیمون بشم. پاییز از راه رسید و بعدش زمستون اومد و حالا بیشتر از شش ماه گذشته از زمانی که فهمیدم بین یک سال تا شش ماه بیشتر زنده نخواهم بود و البته حالا بیشتر از شش ماهه که با بکهیون قرار میزارم. ژانر: دارم، عاشقانه، انگست نویسنده: SethAll Rights Reserved