« وقتی گم میشی آخرین جایی که میتونی خودتو پیدا کنی آینهاست» سرخی لب هایش زمانی که لبش به آرامی توسط زبانش خیس میگشت چند برابر شد. مات به او مینگریست به بدنی که به آهستگی عریان میشد چشمانش هم ناگهان سوختن گرفت، درون آتش، پسر خودش را دید! دید که در جهنم شهوتش میسوزد و میسوزد و میسوزد، تا که به ناگاه نزدیک آمد چشمانش را بست و لبانش را به لبانش دوخت، چگونه میشد؟ چگونه میشد دستش که به روی سینه دختر سفت شود و از شدت گرما بسوزد اما لبش هنوز سرد باشد، نمیدانست و قبل اینکه بتواند پاسخی بیابد... +18All Rights Reserved