my dear addiction | hyunin | Straykids | هیونین
  • Reads 200
  • Votes 19
  • Parts 1
Sign up to add my dear addiction | hyunin | Straykids | هیونین to your library and receive updates
or
#80scenario
Content Guidelines
You may also like
"𝐑𝐞𝐭𝐮𝐫𝐧"(+18) by Ryhn_iw
31 parts Ongoing
"Fanfiction" دوسال بعد از جنگ، شکست دارک لرد بر هری پاتر موجب تغییر توی روند زندگیِ خیلی ها میشه. اما شادیِ پس از جنگ موندگار نیست. دارک لرد برمیگرده. و اینبار قدرتمندتر از قبل، کارت های رو نشده ی زیادی برای بازی توی دست داره. در این بین که همه مجبورن دوباره به پسر برگزیده و دوستانش تکیه کنن، دریکو مالفوی، پسری که حق انتخاب نداشت، شاهزاده ی پلاتینیِ اسلیترینی که درست وسط این دریای سیاه و نحس دست و پا میزنه، از خودش میپرسه "آیا پسر برگزیده میتونه به کمک اونها بیاد؟" دریکو منتظر نجات پیدا کردن نیست. اون دنبال یک قهرمان نیست. اما آیا اون به اندازه ی پسری که زنده موند قدرتشو داره؟ آیا این پسر هم میتونه زندگی و یک بار دیگه به دنیا برگردونه؟پسری که حق انتخاب نداشت حالا میتونه از خودش و جون عزیزاش محافظت کنه؟ _ تو منو یاد خودم میندازی. _ من هیچوقت ندیدم که تو تنها به نظر بیای. _ چون تو از تنهایی میترسی و من ازش لذت میبرم. در این بین دریکو مالفوی و هرماینی گرنجر طی یک اتفاق مجبور به زندگی باهم دیگه میشن. و این یک شروع برای ادامه ی چیزی ست، که سال ها پیش به وجود اومده. "میخوام اینو بدونی که هیچ هیولایی یه گوشه واینمیسته تا دست بقیه به پرنسسی که باید ازش مراقبت کنه، بخوره." "ᗪᖇᗩᗰIOᑎᗴ"
𝐀𝐒𝐈𝐑 𝐒1 by AngelFicZH1
20 parts Complete
•خلاصه: - من اومده بودم تا تو رو دستگیر کنم اما تو خواسته‌های درونی من رو که سال‌ها سرکوب کرده بودم بیدار کردی و من بدون این‌که اختیاری داشته باشم اسیر شدم. اسیر شهوت، غرور، انتقام و کارهایِ خلافِ تو! من اسیر هرچیزی شدم که یه پلیس باید از اونا دوری کنه اما نه من و نه تو کنترلی روش نداشتیم. ما تنها مهره‌های شطرنجی بودیم که بدون این‌که خودمون بدونیم داشتیم بازی میکردیم... بازی مرگ و زندگی! ________________________________________________________ با دیدن پرتگاه عمیقی که جلوش بود همه احساساتش ناپدید شد. راه فراری نبود! خوش بین بود که فکر میکرد نجات پیدا کرده. با این حال شادی عمیقی وجودشو فرا گرفت اگه نجاتی نبود میتونست مرگ باشه. به لبه پرتگاه رفت و پایین رو نگاه کرد. عمقش زیاد بود. همه وجودش میلرزید . دستاشو به دو طرف باز کرد و خودشو رها کرد برخورد سنگای سخت با بدنشو حس میکرد خورد شدن تک تکشون رو! در اخر سیاهی..... 𝐧𝐚𝐦𝐞 : 𝐚𝐬𝐢𝐫 𝐜𝐨𝐮𝐩𝐥𝐞 : 𝐲𝐢𝐳𝐚𝐡𝐧 (𝐛𝐣𝐲𝐱) 𝐠𝐞𝐧𝐞𝐫 : 𝐛𝐝𝐬𝐦 , 𝐚𝐧𝐠𝐞𝐬𝐭 , 𝐬𝐦𝐮𝐭 , 𝐦𝐚𝐟𝐢𝐚 𝐰𝐫 : 𝐚𝐧𝐠𝐞𝐥
( Wincest )( j2 ) Supernatural / season 15 Continuation of the last part by Supernatural313
21 parts Ongoing
📌وضعیت: متوقف شده.🪧🤎 سوپرنچرال / فصل 15 ادامه قسمت آخر : احساسی غیر از برادری ، احساسی به نام عشق Supernatural / season 15 Continuation of the last part: A feeling other than brotherhood, a feeling called love ... من عاشقت بودم و حتی مرگ من هم نتونست احساس من رو نسبت به تو تغییر بده من همیشه عاشقت بودم سمی ... راستش تا قبل از این داخل تلگرام فف می‌نوشتم لقبمS.M.Hهست میدونید من با دیدن پایان این سریال حس کردم چیزی از وجودم گم شده من ده سال با این سریال زندگی کردم و سم و دین جزوی از وجودم شدن ، پس الان برام سخته که با پایانش کنار بیام من خیلی کتاب های روانشناسی میخونم و متوجه شدم که احساسی که بین سم و دین هست ، تنها یه حس برادری نیست و این سریال راز های بزرگی رو درون خودش جا داده تو این فف میخوام با حمایت شما به اون راز ها بپردازم مرور گذشتشون و حسی که از ابراز اون میترسن حسی غیر از برادری ، حسی به اسم عشق حسی که شاید به خاطر عشقی که جنسن و جرد بهم دیگه دارند ، روی شخصیت تأثیر گذاشته :) لطفا حمایت کنید و با نظراتتون بهم انگیزه بدید ♥️ #S_M_H
flowers on my skin|drary by _sev_iiin
25 parts Complete
-درحال ادیت- "نتونستم جلوش رو بگیرم، اولش مثل یک دانه ی کوچیک توی قلبم نشست و بعد بزرگ شد، با بزرگ شدنش کنترل و پنهان کردنش هم سخت تر شد، بعد مثل یک شاخه ی بزرگ و قوی کل من رو احاطه کرد و من فقط-فقط نتونستم جلوش رو بگیرم." دریکو دستش که هنوز روی شانه هری بود را به سمت صورتش آورد.چانه او را گرفت و بلند کرد.هری را که نگاهش بر روی زمین بود،وادار کرد تا به او نگاه کند.لبخند کوچکی به هری زد. "مقاومت نکن.بذار روحت با روحم قاتی شه.بذار فقط‌‌ تمام وجودم از تو پر بشه،بذار فقط اسم تو روی لب‌هام جاری بشه. بذار فقط صدای تورو بشنوم،بهم اجازه بده تا با بوی تن تو مست شم،بهم اجازه بده تا چشمان خاکستری ام فقط در چشمان جنگلی تو غرق شه." هری از حرف های او تعجب کرد،اما نتوانست جلوی درخشش چشمانش را بگیرد.دریکو لب هایش را با زبانش خیس کرد و با صدای ملایمی که هری هرگز قبلاً نشنیده بود به سخنانش ادامه داد:"بذار پوستت رو لمس کنم، بذار گلها روی پوستت شکوفا شن." _ __ __ _ پروردگارا،به مردی همچو زیبایی بهار عشق ورزیدم.با موهایی که گل بابونه آغشته در آن است. پروردگارا،آن مرد به مردی همچو زمستانی سفید عشق ورزید. با موهایی که از نور زیبا و فریبنده ماه می‌درخشد. "Persian Translation" cr:@malfoyunyesilelmasi
In "Kim" Mansion ⏳️ by Saghar_Stories
37 parts Complete
شما چقدر به پسرداییتون وابسته هستین ؟ اصلا چندبار در سال میبینینش ؟ خونه هاتون چقدر به هم نزدیکه ؟ جواب این سوال ها برای جونگکوک خیلی سادس ! اون دیووانه‌وار وابسته‌ی پسر داییشه ! کیم تهیونگی که باهاش تو یک خونه زندگی میکنه و از لحظه‌ای که چشم به این دنیا باز کرده اون رو دیده 👬🏻 ولی هر آدمی تو زندگیش اشتباهاتی داره ... گاهی آدم ها با پیش داوری ها و تصمیمات غلطشون فقط زندگی خودشون رو نه ، بلکه زندگی کسی که دوسش دارن رو هم زیر و رو میکنن همونطور که جونگکوک و تهیونگ با اشتباهشون زندگی همدیگه رو به هم ریختن ...🙃 □■□■□■□■□■□■□ +مامانی ؟ عزیزدل یَنی شی ؟ -عزیزدلو به کسی میگن که از ته قلب دوسش دارن ... یعنی برای قلبشون خیلی باارزش و مهمه +همه میتونن یه عزیزدل داشته باشن ؟ -آره عزیزم هرکسی میتونه برای خودش عزیزدل داشته باشه +تاتا تاتا ... تو عزیزدله منی ! +عزیزدله توام من باشم ؟ -تو همیشه‌ی همیشه عزیزدل منی □■□■□■□■□■□■□ Story Genre: Fluff,romance,smut❤️‍🔥 Couple: Vkook,Namjin,secret😏💏🏻 "Complete "🪷
you went🕯️رفتــی by Supernatural313
23 parts Ongoing
📌وضعیت: درحال نوشتن...⌛🖤 در مسیر تیمارستان، صدای فریادهایش خیابان را پر کرده بود. صدایی از جنس التماس، از عمق استخوان و شکستگی یک روح. صدایی که در باد گم می‌شد، اما هنوز در سینه‌اش زنده بود: «بهش بگید... بهش بگید اگه برگرده... خوب می‌شم...» 🏎️🏁 سکوت پیش از طوفان... چراغ‌ها چشمک می‌زدند. موتور‌ها غریدند. هوا بوی سوخت و انتظار گرفته بود. صدای بلندگوی مسابقه نفس‌ها را در سینه حبس کرد: سه... دو... یک... حرکت! و ناگهان انفجار صدا، جیغ لاستیک‌ها، مارپیچ‌های جاده، تقلا میان باندها، و رقابتی که با هر ثانیه به تپش قلب تبدیل می‌شد. در میان تمام خودروها، یکی از همه سریع‌تر بود. ماشین زرد مسابقه‌ای همچون تیری از کمان، باندها را شکافت و از خط پایان گذشت. در ماشین باز شد. نخست پای راستش بیرون آمد. محکم، مصمم. سپس او کامل از خودرو پیاده شد. قدی بلند و هیکلی تراش‌خورده، عضلاتی آماده برای نبرد. موهایی بلند و بلوطی که در نسیم پیروزی به رقص درآمده بودند. پوستی آفتاب‌سوخته، و چشمانی که تمام طیف رنگین‌کمان را در خود پنهان داشتند... این بود قهرمان زمین مسابقه. پادشاه سرعت. --- و صدایی، در دوردست‌های ذهنش، هنوز در گوشش زنگ می‌زد. صدایی که روزی به او گفته بود: «اگه می‌خوای بری... من جلوتو نمی‌گیرم... فقط موقع رفتن... در
You may also like
Slide 1 of 10
The wrong life  cover
"𝐑𝐞𝐭𝐮𝐫𝐧"(+18) cover
Hannigram one shots (different versions) cover
𝐀𝐒𝐈𝐑 𝐒1 cover
( Wincest )( j2 ) Supernatural / season 15 Continuation of the last part cover
flowers on my skin|drary cover
Hyunlix. cover
In "Kim" Mansion ⏳️ cover
you went🕯️رفتــی cover
Deadly human weapon
   cover

The wrong life

13 parts Complete

خب =) این داستان شیپش کاکلزه ( جنسن و میشا ) داستان از اونجایی شروع میشه که میشا تو یه شرکت درخواست شغل میده ، طولی نمیکشه که میفهمه درواقع رییس اون شرکت ، جنسن ، اونو میشناسه ولی بهش چیزی نمیگه .... -چرا و چگونش توی داستان مشخص میشه 🤪 * نخواستم زیاد داستان لو بره برای همین پارت اولو بخونین تا اگه خوشتون اومد ادامش بدین * jensen : top misha : bott امیدوارم دوستش داشته باشین ♡_♡