till the end of the moon تا پایان ماه
139 parts Complete بالای برج شهر، رهبر شورشی شمشیرش رو روی گردنم گذاشت. اون با خنده به "تان تای جین" نگاه کرد و گفت:
«کدوم یکی شون؟؟؟، تنها یکی از اونها میتونه زنده بمونه. کدوم رو انتخاب میکنی؟»
گویو به "یه بینگشانگ" که در حال گریه بود، نگاهی انداخت و با نگرانی گفت:
«استاد کوچولو، اون قطعاً تو رو انتخاب می کنه.»
"تان تای جین" بدون تردید دستور داد:
«بینگشانگ را آزاد کنید.»
دستبند یشمی گفت:
«نه، اون نمیتونه.»
من گفتم:
«نه.»
گویو تسلی داد:
«تان تای جین حتماً فکر میکرد که محافظای مخفی تورو نجات میدن.»
تان تای جین واقعاً اینجور فکر می کرد، اما اون روز، جلوی چشم 300 هزار مرد، من به او لبخند زدم و از بالای برج شهر به پایین پریدم. زیر نگاهش، شکسته شدم، و نه حتی ذرهای از بدنم را براش باقی گذاشتم.
این پایان من بود، این انتخاب من برای تان تای جین بود.
امپراتور جدید، "تان تای جین"، در اولین سال "جینگهه" یکشبه موهایش سفید شد. و بعد به دیوی دیوانه تبدیل شد که تمام شهر را قتلعام کرد و حتی سر "یه بینگشانگ" را همبرید.
*باید بخونید. که بدونید سوسو چرا این کار رو کرد.*
- خوشحال میشم کامنت و ووت بدید. 🐣