- سیگار و ویسکی تنها چیزیه که از اون روزا برام باقی مونده. منو یادش میاندازه، دلتنگیم رو کمتر میکنه. نفس عمیقی کشید؛ به معنای واقعی زبونش بند اومده بود و دیگه حرفی برای گفتن نداشت. روی زمین دراز کشید و گفت: - بیا یکم بخواب، امروز روز خوبی نیست. سیگارش رو توی جا سیگاری خاموش کرد و سرش رو به تخت تکیه داد. - اره، امروز روز خوبی نیست. امروز برف اومده، امروز زیاد خوردم، امروز گریه کردم، امروز سیگار کشیدم، امروز به فکرش بودم. امروز اصلا روز خوبی نیست، مثل تمام روزای دیگه.. Chanlix. Drama, Angst, Smut, Romance,All Rights Reserved