~On going (^^)/ آپ نامنظم* ~از اینکه فردا صبح رد انگشتای بلند و خوش تراش چانیولو مثه یه چوکر دور گردنش ببینه لذت میبرد... حتی گاهی چند دقیقه جلوی آینه می ایستاد و از نگاه کردن به چوکر جدیدش دوباره داغ میشد. خلاصه: بکهیون قاتلیه که از بچگی برای کشتن آموز دیده. همیشه یه قاتل بی رحم بوده همیشه... تا قبل ازینکه پارک رو ببینه و بعدش به یه قاتل عاشق تبدیل بشه 🔞Trigger Warnings: صحنهیقتل-خونریزی-خشونت-غم انگیز-اسلحهوابزارقتل 🚬words count: 250,000 ⚰Last warning: این فیکشن شامل محتوای خشونت آمیز است و بر اساس واقعیت نوشته شده، واقعیت های ذهن نویسندهAll Rights Reserved