of memories and milk thievery [ Translated] {Wolfstar}
  • Reads 2,600
  • Votes 407
  • Parts 21
  • Reads 2,600
  • Votes 407
  • Parts 21
Complete, First published Apr 07, 2023
Mature
:" پس تو بطری شیرشو دزدیدی؟" 

:" قرض گرفتم." 

:" پس میخوای پسش بدی ؟" 


ریموس کمی از چایی تو ماگش( که توش شیر بادام بود) نوشید. و با مسخرگی آدمی که تازه به دزدی علاقه پیدا کرده بود جواب داد:" نه خیر

یا :

ریموس و سیریوس چهارساله که طلاق گرفتند و تدی رو به صورت مشترک بزرگ می‌کنند. ولی دست از آزار و اذیت هم بر نمی‌دارن. تدی شونزده سالشه. امتحاناتش نزدیکه. و همه اینها عصبیش می‌کنه. 


/ Translated/



on going
All Rights Reserved
Sign up to add of memories and milk thievery [ Translated] {Wolfstar} to your library and receive updates
or
Content Guidelines
You may also like
- ,, 𝙈𝙮𝙨𝙩𝙞𝙘 𝙝𝙞𝙡𝙡𝙨 ·˚ ༘ ꒱  by my_popcorn
10 parts Ongoing
▴⸼ᓚ«¦‌ཻ ‌ ‌ ‌❥𝐌𝐘𝐒𝐓𝐈𝐂 𝐇𝐈𝐋𝐋𝐒 ꪴ❥ꦿ⃭〤ıl‌🩸[🔪⃤ -چه اتفاقی میوفته اگه، دو تا شهر عجیب یکی بشن؟! 𝘀𝗲𝗮𝘀𝗼𝗻 𝗼𝗻𝗲 :: تموم شده 𝘀𝗲𝗮𝘀𝗼𝗻 𝘁𝘄𝗼 𝗰𝗼𝗺𝗶𝗻𝗴🔜 خلاصه: -استایلز در یک شب درحال رانندگی در جاده ی وسط جنگل هست که با دیدن نور عجیب وسط جاده کنترل خود را از دست میدهد و با یک درخت تصادف میکند. در این هنگام دیمن سالواتور به طور اتفاقی او را وسط جاده پیدا میکند... درحالی که خودش گم شده است و به طرز عجیبی از شهر خودش وارد شهر دیگری شده است. او مجبور میشود برای زنده ماندن پسر از خون خود به او بدهد که همین اتفاق باعث تبدیل اون به یک... شیپ اصلی سریال«استایلز و دیمن هست! ولی خب اولاش استرکه!...» توضیح: این فن فیک ترکیب سه سریال سوپرنچرال،تین ولف و ومپایر دایریز هست! برای اینکه متوجه بشید سه تا سریال رو دیده باشید بهتره🚶🏻‍♀️... «سریال سوپرنچرال آخرای فصل اول ترکیب میشه ... فصل اول ترکیب تین ولف و ومپایر دایریز هست»
Wrong Direction  by Annacind
12 parts Complete
«ازم متنفر نبودن، اما دوستمم نداشتن. "خوش اومدن" همون نداشتن نفرته، فقط همین، نه بیشتر! همیشه دورم شلوغ بود اما هیچ‌وقت... وقتی که بهشون نیاز داشتم کنارم نبودن، حتی تو! دنیل دلقکه، دلقک هم مگه ناراحت می‌شه؟ می‌گی‌ نقش بازی می‌کنم، مگه خودت این کارو نمی‌کنی؟ مگه خودت... همونی نیست که کل سعیشو می‌کنی عاقل و خشک به نظر بیاد؟ من نقش بازی می‌کردم تا دوستم داشته باشن،‌ تا دوستم داشته باشی... چون هر دفعه توی نقشم نبودم، بیشتر پسم می‌زدی... فقط تو هم نه، همه!» نیک، نویسنده‌ای منزوی‌ایه که سال‌هاست آثارش به اسم معشوقش دنیل به چاپ می‌رسن. دنیلی که انگار به چیزی‌ اهمیت نمی‌ده، حتی به تعهد‌ و به کارهایی کشیده شده که بودنش با نیک رو غیرممکن می‌کنن. رابطه‌ای که با عشق شروع شده الان به بن‌بست رسیده. با اینکه هر دو هنوز هم رو دوست دارن، اما احساساتشون با حس‌هایی آمیخته شده و کارهایی کردن که با هم بودنشون رو سخت می‌کنه و اون‌ها رو به راه‌هایی می‌کشونه که حتی زنده بودنشون رو هم به چالش می‌کشه. این داستان رو دو روزه و بی‌پلات تموم کردم، اما بعد از نوشتن ایده‌ش توی ذهنم کامل شد و پارت‌های جداگانه ازش نوشتم و می‌خوام رمانش می‌کنم، برای همین ممکنه بعضی از قسمت‌ها یکم گنگ باشه. ولی خیلی خوشحال می‌شم اگر ب
TENSION🍷(vkook) by seta8603
35 parts Ongoing
تَنِش . ( از اسم فیک مشخصه ، کسانی که اعصابشو ندارن نخونن ⭕️) کیم وی،مرد به شدت پرنفوذی که ممکنه هرکاری ازش سر بزنه و همین دلیلی میشه که همسرش جئون جانگکوک ازش طلاق بگیره ، اونم با یه بچه .... چون قبل ازدواج کاملا سنتی و بدون شناختشون هیچ ایده ای راجب اخلاق و شغل همسرش نداشت و بعد ازدواج که متوجه این موضوع میشه نمیتونه کنار بیاد . اما تهیونگ نمیزاره جانگکوک بچشو ببینه مگر اینکه هربار .... ******* "میخوام بیام بچم رو ببینم ، بومیگیرم سیگارتو خاموش کن" دست زیر گلوم گذاشت "تو که قرار نیست دیگه ببینیش ! نگران نباش" مسخ شدم " یعنی چی ؟!" گلومو کمی فشار داد " یعنی دیگه به پامم بیوفتی ؛ نمیزارم دستت به دخترم برسه" خواستم چیزی بگم که ولم کردو پشت چشم های بهت زدم اتاقو ترک کرد . *** روند اپ : نامنظم ⭕️ فیک حول محور سال ۱۹۹۹_۲۰۰۲ میلادی میچرخه. Happy end ❗️ Gener: omegavers ، emotional ،romance ،Angst، drama Couple: vkook ،....... Setayesh* ❗️این اولین تجربه داستان نویسیمه و قطعا مشکلاتی داره‌ ولی ممنون که انتخوابش کردی
You may also like
Slide 1 of 9
𝑻𝑹𝑼𝑻𝑯 𝑶𝑹 𝑫𝑨𝑹𝑬 cover
Invention (Steve X Tony) cover
U N W R I T T E N  cover
- ,, 𝙈𝙮𝙨𝙩𝙞𝙘 𝙝𝙞𝙡𝙡𝙨 ·˚ ༘ ꒱  cover
Wrong Direction  cover
No Mum, He really is my boyfriend {Wolfstar} cover
Save me~Drarry cover
TENSION🍷(vkook) cover
پاترهدا به پیش 🏃‍♀️📚🖋 cover

𝑻𝑹𝑼𝑻𝑯 𝑶𝑹 𝑫𝑨𝑹𝑬

10 parts Ongoing

همه چیز با بازی کوچیک احمقانه یه گروه تینیجر اسلیترینی تو شب کریسمس شروع شد، دریکوی جوان با خودش فکر کرد ، مگه بد ترین چیزی که میتونه براش اتفاق بیفته چیه؟ فقط یک بازیه جرعت و حقیقت سادست .. اما بلوندی فقط داشت به خودش دروغ میگفت این یک جرعت حقیقت ساده نبود.. بلکه یک جرعت حقیقت جادویی بود.. و شانس هم از بهترین ویژگی های دریکو نبود..