-سرنوشت عاشق یه خلافکار و قاتل شدن..! کاش زندگی عین یه نوار کاست بود... گفتم: نوار کاست؟ چطور؟ گفت: چون اگه هر جاشو دوس داشتی میشد با یه خودکار و انگشت برش گردونی عقب.. گفتم: خب آخه مشکل اونجاست اگه این کاستو برگردونیش عقب، فقط قسمتای قشنگش نمیاد که... همه چیش برمیگرده عقب دوست ندارم برگردیم عقب بیب.. مثلا دوباره باید بشینی ببینی برای لبخندی که الان میزنی، قبلش چقد گریه کردی و زخم خوردی دلتنگی و درد کشیدی! کاپل:"لری" "زیام" {اسمات جنایی عاشقانه} کامل شده. ٍAll Rights Reserved