Name: شوان
Genre : Mysterious, Thriller, Dark, Romance, Hursh
Couple: YiZhan (LSFY)
Writter: Victoria(Xuan)
Telegram: @YouCanCallmeXuan
Channel: @VAHA_FanFic
✞✞✞❅❆࿊❆❅✞✞✞
شان با حس توقف ییبو سمتش چرخید و با دیدن چهرهی رنگ پریدهش لعنتی به خودش فرستاد. لبهاش رو تر کرد، نگاهی به اطراف انداخت و وقتی مزاحمی ندید، دستش رو روی پهلوی ییبو گذاشت، خم شد و شروع به بوسیدنش کرد. همیشه برای اولین بوسهشون فانتزی میزد، اینکه تحت چه شرایط یا توی چه مکانی همدیگه رو با عشق میبوسیدن، هرچه که بود انتظار نداشت اولینش توی این جنگل نفرین شده باشه.
✞✞✞❅❆࿊❆❅✞✞✞
- تا وقتی که از هوش برم، منو ببوس.
- عاشقش شدم، حالا که طعمتو هرچند کم چشیدم چطوری خودمو کنترل کنم؟
ییبو لبخند بیصدایی زد و خیره به چشمای بستهی شان با صدای بمشدهش لب زد:
- فک میکنی فقط تویی که دچارشی؟
✞✞✞❅❆࿊❆❅✞✞✞
اون سایهی شومی رو دور خودش حس میکرد، انگار که انرژی منفی بهصورت ابری تیره و تاریک اطرافش میچرخید و صادقانه نمیدونست منشأش کجاست... شاید... درون خودش بود؟
✞✞✞❅❆࿊❆❅✞✞✞
شاید اگه از اول میتونست اون رو درست بشناسه و احساساتش خالصانه برای اون بود، هیچوقت وارد چرخهی عذابآور بداختری نمیشد.
شایدم نه، درهرصورت این اتفاق میافتاد؟
ولی همهچیز زمانی کاملا تغییر کرد