Couple : ChangLix , MinSung
Genre : Romantic , Dram , Comedy
°امروز تورمون به پاریسه، پایتخت عشق؛ میخوام بعد از اخرین اهنگ بهش بگم دوسش دارم.
°جعبه رو در میارم و رو یکی از زانو هام میشینم، در جعبه رو باز میکنم؛ تو چشماش خیره میشم و میگم دوست داااااااااااااارم یونگ بوکی.
┉┈┉┈┉┈┉┈┉┈┉┈┉┈┉
°تو فکر بودم که یه سر رو شونم افتاد، برگشتم دیدم یونگ بوکه. °
°داشتم همینجوری نگاهش میکردم که مینهو رو شونم زد و گفت:
+بسته خوردیش تمومش کردی. °
┉┈┉┈┉┈┉┈┉┈┉┈┉┈┉
°همونجوری که سونگمین گفت شبیه فرانکشتاینه و اون تقربیا ادمی دیوونه بوده و عصبی.. چطوره اسمشو بزاریم منیاک°
┉┈┉┈┉┈┉┈┉┈┉┈┉┈┉
° آیا حاضرید تا اخر همواره پشتیبان و یاور هم باشید در شادیها، غمها، دارایها و نداریها، تندرستی و بیماری؟
_بله
+بله
چان: من شما رو زوج اعلام میکنم. °
┉┈┉┈┉┈┉┈┉┈┉┈┉┈┉
عشق مثل لیسیدن عسل از لبهی تیغ میمونه. مخصوصا اگه در دنیای مافیا متولد شده باشی... 🔞SEXUAL CONTENT
تالیا بیانچی پرنسس مافیای ایتالیایی، وقتی برای اولین بار به آسایشگاه فرستاده شد فقط یک چیز رو میدونست: جهان مافیا با زنها مهربان نیست.
امید تنها چیزیه که موفق شده تالیا رو حتی با گذشت ده سال در آسایشگاه سنت ماریو زنده نگه داره.
امید به اینکه روزی پدرش برگرده و اون رو با خودش به خونه برگردونه.
اما سرنوشت بارها ثابت کرده همه چیزهای "سیاه و سفید" پشت پردهای از دروغهای هفت رنگ پنهان شدن...
تالیا همیشه میدونست پدرش میتونه چقدر بیرحم باشه اما هیچوقت انتظار نداشت که اون رو به ترسناک ترین مرد غرب واگذار کنه.
رئیس آینده مافیای کوزا نوسترا.
مارکو رومانو.
یک قاتل خونسرد... زیبا و خبیث.
مردی که سالهاست انسانیت رو درونش کشته، روحش رو در سکنههای تاریک گذشتش رها کرده.
چطور ممکنه قلب مُردهای که چیزی بجز خشم و نفرت درونش جریان نداره، قادر به عشق ورزیدن باشه؟
این همون کاریه که فقط تالیا میتونست ممکناش کنه و باعث بشه مارکو اون کلمات ممنوعه و خطرناک رو به زبون بیاره:
" من آدمهای دیگه رو برای کوزا نوسترا میکشم اما برای تو گلوله میخورم، خونریزی میکنم و میمیرم. تو مال منی و تا آخرین نفس ازت محافظت میکنم."