+ از منم بدت میاد؟! = نه... ازت متنفرم... تو از بابامم بدتری... حداقل اون نمیخواست اون کار رو باهام کنه!! خودش دلیلی برای گریهام نمیشد نفس عمیقی کشید و گفت: + و میدونی که اون بک دیگه نیست که بیاد نجاتت بده؟! سوهو نگاه پر بغضشو بالا برد... پس بازم فایدهای نداشت... = کاش بود... اونوقت بهش میگفتم تو رو بکشه... بکشه و زندت کنه و دوباره بکشدت... اونقدر بزندت که مثل من گریه کنی... اونقدر بهت سخت بگیره که کم بیاری... کاش بود... بکهیون لبخندی زد و یکم بعد، بعد منظم شدن نفسای گولهی توی بغلش آروم در گوش خوابآلودش زمزمه کرد: + پیامتو بهش میرسونم میونم... __________ هوممم... یکم متفاوته این کارمون بچهها اما نگران نباشین، به جای سوییتشم میرسیم🙂 🌀فیک : ارباب گمشده 🌀کاپل های اصلی : بکهو، سوپرایز 🌀ژانر : مافیا، اکشن، رمنس، عاشقانه، انگست، اسمات، بیدیاسام 🌀تایم آپ : سهشنبهها 🌀نویسنده : حناساطی 🌀وضعیت : در حال آپ 🌀هپی اند