صدای نفس نفس هاش به خاطر سکوتی که در میدان پیچیده بود به گوش میرسید.. موهای سفید رنگش آغشته به خون روی صورتش افتاده بودن و چشم های ناباور طوسی رنگش خیره به سیاهی هایی بودن که قسم میخورد تا به اون لحضه انقدر سرد ندیده بودشون.. خون غلیظ سرخ رنگش از بازوش سر میخورد و با رسیدن به نوک انگشتانش راه خودش رو به سطح فلزی شمشیری که در دستش قرار داشت باز میکرد و با سر خوردن بر روی تیغه اون روی زمین میریخت.. کاپل.. مینهوپ یونجین ویکوک ژانر.. فانتزی.. سکرت..All Rights Reserved