این یه مجموعه داستان از وقایعنگاری روزانه نُه فرزندخواندهی سالواتره پالرمو، مشهور به مروارید سیاهه. بخشی از داستان: مرد کلتشو پشت کمرش پنهان کرد و همونطور که به سمتشون میاومد، دستشو به سمت کلاه کاسکتش برد. کمر و پاهاش مثل رقاصها باریک و قوی بود و در عوض شونههاش پهنایی به اندازهی آلپ داشت. ماهیچههای سینه، بازو و پشتش انگار توی تیشرتش تحت فشار بودن. حتی رگی که از روی ماهیچهی بازوش گذشته بود هم برجسته بود؛ انگار که این مرد تمام این مدت بالاتنهشو با قایقرانی توی رودخونههای صخرهای تقویت کرده. بیتوجه به مرد سبیلدار و زیردستاش یه راست به سمت میرا رفت و کلاهشو کامل از سرش بیرون کشید. وقتی سرشو بالا آورد، میرا نفسشو حبس کرد. _تو میرا آدریانویی؟ ژانر: مافیایی، اکشن، بنگبنگی ( ╹▽╹ ).All Rights Reserved