𝗦𝗲𝗰𝗿𝗲𝘁𝘀
  • Reads 974
  • Votes 129
  • Parts 2
  • Reads 974
  • Votes 129
  • Parts 2
Complete, First published Jun 11, 2023
Mature
「𝖲𝖾𝖼𝗋𝖾𝗍𝗌☕️🌰🥛」

𖦹VMin
𖦹OmegaVerse, Romance, Fluff, Smut
𖦹TwoShots
𖦹Hooryana
 
𖦹Summery:
کیم تهیونگِ آلفا و پارک جیمینِ امگا، دو همکاری که توی شرکت در بخش حسابداری کار می‌کنن. اما اوضاع وقتی در هم می‌پیچه که گرگ‌هاشون تصمیم می‌گیرن خودسرانه عمل کنن!
All Rights Reserved
Sign up to add 𝗦𝗲𝗰𝗿𝗲𝘁𝘀 to your library and receive updates
or
Content Guidelines
You may also like
Shine in the dark by haniehislamy
37 parts Ongoing
کاپل : yoonmin _ Kookv , Vkook _ ? ژانر : 1 : فول تخیلی ، امگاورس ، سلطنتی ، انمیز تو لاورز ، اسمات 2 : تراژدی ، انگست ، دارک رمنس 3 : سفر در زمان ، رمنس ، هپی اند (همراه با تصویر) از دستش ندید که خاص ترین فیکه ! 🌓 در سرزمین پارادایس ، همه با یکی از نژاد های شش گانه متولد میشدند.... آب... آتش... باد.... خاک.... نور... و تاریکی ! چی میشه اگه پادشاه جونگکوک ، آلفای اصیلی که پرقدرت ترین نژاد یعنی نور رو داره برای به دنیا آوردنِ ناجیِ سرزمین ، دنبال جفت حقیقیش بگرده؟ و چی میشه اگه جفت حقیقیش ، تهیونگ باشه؟ یه آلفای اصیل از نژاد تاریکی.... درست نقطه ی منفورِ مقابلش ! **** _ ازت متنفرم... _ همچنین! و لحظه ی بعد ، لبهاشون روی هم کوبیده شد.‌‌... ****** قلبی که هیچ وقت نمی‌تپید ، حالا ضربان داشت..... دیدنِ اُمگایی که شورِ زندگی از وجودِ درخشانش میبارید ، یخِ قلبِ پادشاه مین ، بیرحم ترین پادشاهِ تاریخ رو شکسته بود ! _بعد از دیدنِ انعکاس ماه توی چشمهات ، قلب مُرده ی من لرزید....حالا دیگه اون قدرتم نیست.... بزرگترین نقطه ضعفمه.... ! لطفاً ازم نترس پرنس.... من هیولا نیستم ! ****** سوال اینجاست‌‌.... ناجیِ پارادایس کی میتونه باشه ؟؟ ****** قسمت اول : درخشش ... اینجا بهشتِ منه ! قسمت دوم : تاریکی... منو از این جهنم نجات بده ! قسمت سوم : .....؟ [توی این فیک همه چیز میدرخش
You may also like
Slide 1 of 10
ʚ Fieretic ɞ  cover
No Pulse •kookmin• cover
Trying To Forget You || kookmin  cover
وانشات  cover
Safe cover
My you  cover
🔥under the skin of the city🔥 cover
Buried Alive VMIN-MINV cover
Shine in the dark cover
「 Remedy 」 cover

ʚ Fieretic ɞ

12 parts Complete Mature

↜از تجربه‌های کوچیکی که داشت میدونست که احساسات چیزی نیست که به راحتی از بین برن. همیشه اون گوشه نشستن و منتظرن تا موقعی که اصلا دلت نمیخوادشون بهت حمله کنن. و برای جونگکوک این تجربه همین الان بود. همین الان که داشت یه دختر رندوم رو توی کلاب موردعلاقه‌اش به فاک میدادー و تنها چیزی که میتونست بهش فکر کنه هوسوک بود و هوسوک. بودن با هوسوک چطوری میتونست باشه؟ حس دستهای پسر بزرگتر روی تنش چه حسی داشت؟ چه حسی داشت اگه توی گوشش براش شعر زمزمه میکرد؟ احساساتش به جونگ هوسوک واقعی و حقیقی بودن و فراموش کردنشون غیرممکن. و شاید هم، نمیخواست که فراموش کنه. Written by @boywithmin on Ao3