Red Storm

-:« دکو! ».

فریاد درمانده اش توی سکوت سالن تداعی شد، برق اشک توی چشم های یاقوتی اش مثل هلال ترس و وحشت به همراه غم و درمانده گی بود، نمی‌توانست باور کنه...چیزی را که میدید را نمی‌توانست باور کنه...ریه هایش قفل کرده و از کمبود اکسیژن می‌سوخت، دستش را روی قفسه سینه اش گذاشته و با چشم های مات و مبهوت که از شوک این صحنه گشاد شده، به خون گرم روی پارکت های کرمی رنگ که راه خودش رو به راه پله ها باز می‌کرد و به آرامی پایین می‌ریخت، خیره شده بود؛ حس میکرد بدنش هیچ قدرتی نداره، مثل این بود که ساعت دویده باشه و الان ماهیچه هایش از درد اون را مجبور به زانو زدن میکردند...
هیچ کس نمی‌توانست تصور کند، توی یک تعطیلات قشنگ که قضا همه چیز خیلی خوب پیش رفته بود، به آنی... زندگیش جلوی چشم هایش توی حوضچه‌ ای از خون غرق بشه...و این پایان ماجرا نیست!
این را زمانی فهمید که خودِ جسد اونجا نبود...

-به تصمیمات خود اعتماد کنید و اشتباهات را بپذیرید زندگی همیشه چالش های جدیدی دارد-

Couple: TodoDekuBaku.
Main genre's: crime, mystery.