روزهای زیادی تو زندگی وجود داره که بی دلیل افسرده و ناراحت میشیم، روز هایی که هیچ دلیل منطقی ای برای ناراحتی وجود نداره ولی مثل کسایی که خوشی زیر دلشون زده تصمیم میگیریم تمام روز تو اتاق بمونیم و با همه بد اخلاقی کنیم و از هیچ چیزی لذت نبریم چون ناراحتیم...غم و ناراحتی بخشی از زندگی هر انسانیه و برای ناراحتی دلایل مختلفی وجود داره! بیشتر آدم ها زمانی که میبینن یه آدم پولدار افسرده و ناراحته متعجب میشن...با خودشون فکر میکنن تو که مشکلی تو زندگی نداری چرا باید الکی افسرده باشی و غصه بخوری؟؟؟ برای شیائو جان این قضیه برعکس بود! تمام آدم هایی که میدید آزادانه تو خیابون قدم میزنن و مهمونی میرن، با هرکسی که میخوان آشنا میشن و بدون نگرانی برای اعتبار خانوادگیشون تا سر حد دیوونگی کارهای احمقانه انجام میدن برای دنیای جدیدی که شیائو جان توش قرار گرفته بود غیرقابل باور بود. شیائو جان در ظاهر زیبا معصوم فریبنده و دست نیافتنی بود ولی در باطن اون موجود زیبا، همیشه نوعی دیوانگی خطرناک وجود داشت...یک جنون رام نشده که پشت زندانی که براش ساختن حبس شده و منتظر فرصته تا خودی نشون بده. نوعی جنون که هیچوقت نمیشه مهارش کرد و به محض اینکه آزاد بشه میتونه برای ابد سرنوشت خیلی هارو تغییر بده. کاپل: ییژان ژانر: امگاورس رومنس