سرمای لوله اسلحه روی گونه سرخ شدهاش، احساس لذت بخشی رو ایجاد میکرد. اون داشت توی تاریکی آخرین لحظات زندگیش غرق میشد. ولی زبونش همچنان خوب کار میکرد.
- به نظرت این عادلانس؟
- نمیدونم، آدمها با ضریب هوشیهای متفاوت متولد میشن هری، به نظرت این عادلانس؟
•-•-•-•-•-•
- لیام بیا بریم بندون.
- دریا رو دوستداری زین؟
- نه ولی میخوام بغلش کنم. نگاه کن، اینجوری
به سمت لیام چرخید، هردو دستش رو باز کرد و قبل از اینکه متوجه موقعیت بشه در آغوش زین فرورفته بود.
•-•-•-•-•-•
Larry, Ziam
_اسـلـحـه_
نویسنده: راحیل
کاپل: ویکوک
ژانر: جنایی، دارک، اکشن، انگست، ماجراجویی، اسمات، رمنس
خلاصه:
فرمانده تهیونگ، عاشق دل شکسته ای که برای گرفتن انتقام قتل دوستپسرش تراشه ای رو می سازه که عاقبت همهاشون رو نامعلوم میکنه
و جئون جونگ کوکی که ادعا میکنه فقط یک کافهداره و دوست دبیرستان تهیونگه وارد زندگیش میشه اما آیا واقعا جونگکوک همونیه که نشون میده یا چیزهای دیگه ای توی فکرش داره؟