کیونگسو یک خون آشام بود که از بچگی عاشق جونگینی که یک گرگینه بود، شده بود...
جونگین از عشقش اطلاعی نداشت و اونُ فقط شبی دید که میخواستن تن به یک ازدواج اجباری بدن..
main writer:sun_gee
translator:lil_sua
بوکی که بلاشک باید تو کتابخونه همتون باشه.
حالا بگو چرا
میدونی چَِرا؟!
چون
۱)اینجانب قرار است که ایده های خفن گونه ای که هربار به ذهنم میرسه رو در حد چند خط باهاتون به اشتراک بزارم.
*از اتاق فرمان اشاره میکنن و میگن خوب بزار..چیکا کنم*
اگه ریدری و دوست داری دست به قلم بشی، ولی ایده ای نداری، من اینجام تا همه جوره ساپورتت کنم.بین نوشته ها یکی رو برمیگوزینی...میای بهم میگی..بیشتر بهت جزییات میگم..بعدش که شروع کردی به آپ..همینجا تو همین بوک..معرفیش میکنم..تا بقیه بخونن
اگه رایتری و کفگیر خلاقیتت به ته دیگ خورده اگه قابل بدونی، میتونی از ایده ها برداری..و با قلم فوق خفنت بترکونی.فقط حتما بهم بگو تا علاوه بر تیک زدن ایده به عنوان برداشت شده ها، بتونم از خواندنش لذت ببرم
۲)حدود چند سالی هست که میخونم و مینویسم...اینجام تا گاهی...خیلی گاهی...تجربیات شخصیم رو باهاتون به اشتراک میزارم..باشد که به درد بخورد...
قانع شدی؟
حالا بزار تو ریدینگ لیستت و گه گاهی بهش یه سری بزن😉🙃