Sᴄᴇɴᴛ Oғ Hᴇᴀᴠᴇɴ | Vkook, Hopemin
71 parts Complete Matureتهیونگ نگاهش رو به آبهای ساکن دریاچهی نقرهای دوخت.
تصور نبودِ میخک سفیدش، زخم ریش شدهی روی قلبش رو میسوزوند.
_همهچیز زندگی مربوط به اولین نفری هست که وقتی خبر خوبی میشنوی بهش اطلاع میدی؛ مشکل زندگی من همین جاست سنسه... اونی که من خبرای خوبم رو زودتر از بقیه بهش میگفتم دیگه نیست.
غمِ صدای بم و گرفتهاش، انگار دل تمام کائنات رو میلرزوند.
سر برگردوند و به ذغالی رنگِ نگاه مرد جوانتر خیره شد.
اون جدی بود و زیبا؛ ساکت اما پر از حرفهای نگفته که میشد از چشمهای تیرهاش خوند.
عطر خوش چوب تمشک وحشی مشامش رو پر کرد.
_میبینی سنسه؟ من همون خدای آتشیام که دستهام بند زنجیر نفرینِ زئوسه...
با نوک انگشتهای کشیده و استخوانیش محل استخوان جناغ سینهش رو لمس کرد:
_سینهام به خاطر گناهم میسوزه...محکومم به درد کشیدن.
فصل اول✨
(فصل دومش توی یه بوک دیگه آپ شده.)
Nᴀᴍᴇ: Sᴄᴇɴᴛ ᴏғ Hᴇᴀᴠᴇɴ 1
Cᴏᴜᴘʟᴇ: ᴠᴋᴏᴏᴋ, ʜᴏᴘᴇᴍɪɴ
Gᴇɴʀᴇ: ᴅʀᴀᴍ, ᴀɴɢsᴛ, ʀᴏᴍᴀɴᴄᴇ, sᴍᴜᴛ
Wʀɪᴛᴇʀ: ᴀɴᴅʀᴏᴍᴇᴅᴀ
Cʜᴀɴɴᴇʟ: @ᴘᴀᴘᴀᴄɪᴛᴀ01