•خلاصه: - من اومده بودم تا تو رو دستگیر کنم اما تو خواستههای درونی من رو که سالها سرکوب کرده بودم بیدار کردی و من بدون اینکه اختیاری داشته باشم اسیر شدم. اسیر شهوت، غرور، انتقام و کارهایِ خلافِ تو! من اسیر هرچیزی شدم که یه پلیس باید از اونا دوری کنه اما نه من و نه تو کنترلی روش نداشتیم. ما تنها مهرههای شطرنجی بودیم که بدون اینکه خودمون بدونیم داشتیم بازی میکردیم... بازی مرگ و زندگی! ________________________________________________________ با دیدن پرتگاه عمیقی که جلوش بود همه احساساتش ناپدید شد. راه فراری نبود! خوش بین بود که فکر میکرد نجات پیدا کرده. با این حال شادی عمیقی وجودشو فرا گرفت اگه نجاتی نبود میتونست مرگ باشه. به لبه پرتگاه رفت و پایین رو نگاه کرد. عمقش زیاد بود. همه وجودش میلرزید . دستاشو به دو طرف باز کرد و خودشو رها کرد برخورد سنگای سخت با بدنشو حس میکرد خورد شدن تک تکشون رو! در اخر سیاهی..... 𝐧𝐚𝐦𝐞 : 𝐚𝐬𝐢𝐫 𝐜𝐨𝐮𝐩𝐥𝐞 : 𝐲𝐢𝐳𝐚𝐡𝐧 (𝐛𝐣𝐲𝐱) 𝐠𝐞𝐧𝐞𝐫 : 𝐛𝐝𝐬𝐦 , 𝐚𝐧𝐠𝐞𝐬𝐭 , 𝐬𝐦𝐮𝐭 , 𝐦𝐚𝐟𝐢𝐚 𝐰𝐫 : 𝐚𝐧𝐠𝐞𝐥All Rights Reserved