دوران سرکشی
  • Reads 4,752
  • Votes 780
  • Parts 40
  • Reads 4,752
  • Votes 780
  • Parts 40
Ongoing, First published Aug 20, 2023
کاپل : چانگجین ، مینسونگ ، سونگمین
ژانر : امگاورس
کامل شده 


هیونجین به اطراف نگاه کن ، امگاها ترسیده با مردمک های لرزون به کسایی نگاه میکردن که مثل گرگ های گرسنه برای دریدن شون چشم دوخته بودن به اونا : زود باش امگا گرگت رو نشون بده .
نیشخندی روی لب هیونجین نشست : چرا باید این کار رو بکنم .
ابروهای مرد بالا رفت : چون باید مشخص بشه که میتونی به آلفات خدمت کنی یا باید بفرستنت توی کلوپ برای خدمت به بقیه .
خشم توی قلب هیونجین شعله کشید : چرا این مراسم برای آلفاها انجام نمیشه ... چرا فکر میکنین فقط امگاها هستن که امکان داره گرگ وجودشون بیرون نزنه .
همه ی نگاه ها به سمت هیونجین بود هانی از خشم داشت منفجر میشد ، کم توی نگرانی بود که این امگا داشت اوضاع رو بدتر میکرد ، آقای لی پر صدا خندید : تو خیلی جسارت داری امگا ... اما باید بدونی هیچ آلفایی نیست که نقص داشته باشه ، آلفاها قدرتمندن و به راحتی میتونین گرگ شون رو نشون بدن .
اینبار این هیونجین بود که خندید ، خنده ای که مثل گلوله توی صورت تموم اون آلفاها کوبیده شد : اما من میشناسم آلفاهایی که گرگی ندارن .
آقای لی عصبانی شد ، این امگا چطور جرات میکرد به نوع قدرتمند جامعه توهین کنه : گرگت رو نشون بده .
دست پسر مشت شد : من چیزی برای نشون دادن ندارم .
فک هانی منقبض شد که آقای لی رو 
All Rights Reserved
Sign up to add دوران سرکشی to your library and receive updates
or
#83changjin
Content Guidelines
You may also like
Love in nyc by camomile_13
23 parts Complete
خلاصه : تهیونگ امگایی که برای کارشناسی بورسیه دانشگاه هنر نیویورک رو می‌گیره و با هوسوک و رزیتا و جونگکوک همخونه میشه ... البته که زندگی در کنار جونگکوک براش بدون دغدغه نخواهد بود چون هردو دچار عشقی میشن که ازش فرارین .... بخشی از داستان : دیگه نمی‌تونست جلوی احساساتش رو بگیره! انگار تک تک سلول‌های وجودش، از بی‌رحمی اون فرشته‌ی شکلاتی به درد اومده بود. چشمای قرمز و اشک‌آلودش رو به موجودی که، هر پلک زدنش قلبش رو زیر و رو می‌کرد، دوخت. با دیدن چشمان اشکی تنها عشق زندگیش، حالش ویرون تر شد. دستای لرزونش رو به صورتش کشید تا شاید آروم بشه. با صدای گرفته و بمش گفت: -من نمی‌دونم تو از من، توی تصوراتت چه هیولایی ساختی شکلات؛ اما من بدون تو خوب بودم. بی‌قراریش بیشتر شد و فریاد کشید: -من بدون عشق تو بهتر از این ها بودم. تو منو عاشق خودت کردی و باید مسئولیتش رو قبول کنی...! ____________ کاپل اصلی :کوکوی کاپل های فرعی :هوسوک_رزیتا/نامجین داستان بیشتر محوره کوکوی میچرخه و برای کاپل دیگه ای این فیک رو شروع نکنید #kookv#کوکوی#bts
𝗚𝗮𝗺𝗲 𝗼𝗳 𝘁𝗵𝗿𝗼𝗻𝗲𝘀 ⤷ ᴠᴋᴏᴏᴋ by Mr0qwi
25 parts Ongoing
خلاصه : یک سلطنت مدرن ، یک‌ پادشاه و یک لونا ! ، پادشاه مغرور کره که قدرتمند ترین گرگ جهانه در کنار غرور بی نهایتی که داره ، عاشق امگاش ، پسر نخست وزیر میشه . عشقی که روز به روز درحال شکوفا شدنه آیا قراره با درد تموم بشه؟ چه اتفاقی قراره توی این سلطنت سمی و بیرحم بیوفته؟ ‌ ‌ ‌ ‌ یه صدا... یه صدای آشنا بین اون همه تاریکی زجر آور توی گوش هاش پیچید. دلش میخواست بیشتر گوش بده تا قلبش دلتنگی کشنده اش رو فراموش کنه اگر چشم هاش رو باز میکرد و اون صدا از پیشش میرفت چی ؟ اون آغوش گرم....اون رایحه آشنا....اگر محو میشد چی؟ نه...میترسید ، میترسید تا چشم هاش رو باز کنه و تمام اونها یک رویا باشه ساکت موند تا بشنوه ، حرکت نکرد تا حس کنه! ' لطفا‌ رویا نباش ته ، گلت دیگه نمیتونه تحمل کنه ' ‌ ‌‌𝘎𝘢𝘮𝘦 𝘰𝘧 𝘵𝘩𝘳𝘰𝘯𝘦𝘴 .─ 𝘊𝘰𝘶𝘱𝘭𝘦'𝘴: 𝘝𝘬𝘰𝘰𝘬 , 𝘕𝘢𝘮𝘫𝘪𝘯 , 𝘠𝘰𝘰𝘯𝘮𝘪𝘯 .─ 𝘎𝘦𝘯𝘳𝘦: 𝘙𝘰𝘮𝘢𝘯𝘤𝘦 , 𝘖𝘮𝘦𝘨𝘢𝘷𝘦𝘳𝘴 , 𝘙𝘰𝘺𝘢𝘭 , 𝘚𝘮𝘶𝘵 , 𝘔𝘱𝘦𝘳𝘨 .─ 𝘞𝘳𝘪𝘵𝘦𝘳: 𝘛𝘪𝘯𝘢
You may also like
Slide 1 of 10
Love in nyc cover
Lovelorn  cover
Hand job | Vkook cover
Good For You |Kookv| cover
My little omega 🍓 { Kookv } cover
 Far But Close To Me | Taekook cover
فقط بهم بگو/Just Tell me cover
🪷Peck Kim🪷 cover
MY LOVELY OMEGA... ♡ cover
𝗚𝗮𝗺𝗲 𝗼𝗳 𝘁𝗵𝗿𝗼𝗻𝗲𝘀 ⤷ ᴠᴋᴏᴏᴋ cover

Love in nyc

23 parts Complete

خلاصه : تهیونگ امگایی که برای کارشناسی بورسیه دانشگاه هنر نیویورک رو می‌گیره و با هوسوک و رزیتا و جونگکوک همخونه میشه ... البته که زندگی در کنار جونگکوک براش بدون دغدغه نخواهد بود چون هردو دچار عشقی میشن که ازش فرارین .... بخشی از داستان : دیگه نمی‌تونست جلوی احساساتش رو بگیره! انگار تک تک سلول‌های وجودش، از بی‌رحمی اون فرشته‌ی شکلاتی به درد اومده بود. چشمای قرمز و اشک‌آلودش رو به موجودی که، هر پلک زدنش قلبش رو زیر و رو می‌کرد، دوخت. با دیدن چشمان اشکی تنها عشق زندگیش، حالش ویرون تر شد. دستای لرزونش رو به صورتش کشید تا شاید آروم بشه. با صدای گرفته و بمش گفت: -من نمی‌دونم تو از من، توی تصوراتت چه هیولایی ساختی شکلات؛ اما من بدون تو خوب بودم. بی‌قراریش بیشتر شد و فریاد کشید: -من بدون عشق تو بهتر از این ها بودم. تو منو عاشق خودت کردی و باید مسئولیتش رو قبول کنی...! ____________ کاپل اصلی :کوکوی کاپل های فرعی :هوسوک_رزیتا/نامجین داستان بیشتر محوره کوکوی میچرخه و برای کاپل دیگه ای این فیک رو شروع نکنید #kookv#کوکوی#bts