شنهای داغ، آفتاب سوزان، شبیه به کوره آهن! گرمای زیاد کلافهاش کرده بود و مردک بی خیال رو به رویش انگار صبر او را میسنجید. مشتهای گره زدهاش را بالا آورده و منتظر یه فرصت بود تا محکم توی نیشخند امپراطور بکوبه! اما اون مردک عوضی! طوری با لذت روی شن ها میجهید انگار که نه مبارزه بلکه داشت روی شنها میرقصید. پایش را بالا آورد ولی قبل از اینکه بتواند به پهلوی امپراطورِکویر بکوبد، مردک تابی به تنش داد. پاش هوا را شکافت. شن ها زیر پاش لرزید. نقش بر زمین شد! _خسته شدی شاهزاده زال؟ نفس نفس میزد. شنهارا توی مشتش میفشرد. کاش خفه میشد! _نکنه دیگه صلح نامه رو نمیخوای، هوم؟ عرق، از پیشانی اش بر روی شن میچکید. خسته بود...و عصبی. _یا پاشو و بامن بجنگ یا به کشورت برگرد. من هم قول میدم آوازه این شکستت توی کل دنیا بپیچه! ■Couple: Kookv ■Update: ■Genre: enemies to lovers, history, smutAll Rights Reserved