25 parts Complete به خون روی دست های لرزونش خیره شد
گل های رز آبی همجا رو در برگرفته بودند
نفس هاش بخاطر سرمای هوا مثل دود سیگار از لب هایی که با ترس هر بار بدون گفتن حرفی روی هم قرار می گرفتند خارج میشد
اون همچین آدمی نبود!
نه این جنازه های روی زمین
کار اون نبودند!
سرش رو بالا اورد و سعی کرد حالت گیجش رو کمتر کنه
مرمک چشمهای تیرش
با شوک درشت شدند و به لرزش در امدند
دختری با پیراهن سفیدی که لکه های سرخ خون زيباييش رو ازش گرفته بودند
امکان نداشت
نه نه
کار اون نبود مگه نه؟!
عرق سرد پیشونی و بدنش رو در بر گرفته بود
زانو هاش از شدت خستگی صحنه هایی که هر شب می دید سست شده بودند
و افتادنش روی زمین
اون رو از آغوش کابوس هاش در اورد!
ژانر : روانشناسی, عاشقانه, دژاوو.....
کاپل : همینکه بدونید لزبینه کافیه!