+ببخشید اما دیگه نمیتونم به کسی اعتماد کنم، دیگه هرکی نگام کنه و بگه همیشه کنارتم، چپ چپ نگاش میکنم و واسه رفتنش لحظه شماری میکنم،برای زخم زدنش خودمو آماده میکنم تا دوباره دلم نشکنه، دیگه بودنِ کسی حالمو خوب نمیکنه. دیگه قصد ندارم برای اینکه کسی رو نرجونم مواظب رفتارم باشم. راستی اصلا کی حواسش به من بود؟ کی واسه یه دفعه ام که شده دلش خواست بفهمه من واقعا چی میگم؟ کی واسه یه بارم که شده تلاش کرد منو خوشحال کنه؟ کی یه دفعه منتظرم موند؟کی براش مهم بود من چی میخوام؟ میبینی؟هیچکس.... متاسفم من دیگه اونی که فکر میکنی نیستم ................................................... +سراسر زندگی من اشتباه بود بکهیون...ولی میدونی تو شیرین ترین اشتباه دردناک من بودی... _میدونی که درد وقتی شیرین میشه خاطراتش برات ابدیه؟ +اما به هرحال دردِ..نه...درد وقتی درسش رو بهت بده میره... _پس اجازه بده تا تسکین این درد باشم...مثل زمانی که زهر رو با زهر خنثی میکنن..میخوام دردی باشم که نبودنم خیلی دردناک تر باشه..درسته اشتباه کردی ولی من این اشتباه رو دوست دارم...و من همونیم که وقتی چیزی رو دوست داشته باشم هیچ وقت ولش نمیکنم.. +مهم هم همینه...مهم اینه که تو دوست داشته باشی... ●●●●●●●●● کاپل:چانبک_کایهون ژانر:امگاورس_سوپرنچرال و فانتزی_انگست_رمنس