وانشات جونگکوک فکرش رو نمیکرد، یک روز که توی دکهی کوچیکِ رنگ پریدهاش نشسته، با دیدن پسری که اومده بود تا ازش یک بسته سیگار بخره؛ عاشق بشه. فکرش رو نمیکرد وقتی عاشق بشه، اینقدر حالش بد میشه که دلش بخواد کل محتویات معدهاش رو بالا بیاره، نمیدونست از سر کلافگی کف اتاق دراز میکشه و در حالیکه درد میکشه، به ساعتها چرخیدن پنکهی سقفی اتاق، اون هم میون زمستون سرد خیره میمونه. جونگکوک هیچوقت فکرش رو نمیکرد، روزی عاشق کسی بشه که پارتنر داره. کاپل: ویکوک ژانر: درام، روزمرهAll Rights Reserved
1 part