عشق همانند زیبایی ماه و ارامش باران
  • Reads 6,521
  • Votes 544
  • Parts 19
  • Reads 6,521
  • Votes 544
  • Parts 19
Ongoing, First published Nov 15, 2023
کاپل اصلی :
تهمینکوک

کاپل فرعی :
نامجین
سپ
جنلیسا

ژانر : طنز ، امپرگ ، اسمات🔞، اکشن ، مافیایی ، پلیسی 

تهیونگ:
من خیلی زود بزرگ شدم
انقدر زود که نفهمیدم کِی ۱۳ سالم شد و بدبختیام شروع شد 
دلم میخواد برگردم به همون زمانی که حتی معنی دردامو نمیدونستم و فقط می خندیدم

__

-اگر از منِ واقعی متنفر بشین چی؟

+تهیونگا تو ،تو هر حالتی برای ما بهترینی و ما قرار نیست ازت متنفر بشیم 

×نه زمانی که عاشقت شدیم 

-یعنی ترکم نمی کنین؟

× معلومه که نه 

+من حتی شده قید خانوادمو میزنم ولی از پیشتون نمی‌رم 
اون یه بارم که از پیشتون رفتم ، باعث شد بفهمم اگه از دستتون فرار کنم از قلبی که عاشق شده نمیتونم 

×حتی قید خواهرتم میزنی؟

+اون کصخلو کی خانواده حساب می‌کنه آخه 

×...

-...

+...

بعد لحظه ای نگاه کردن به هم شروع کردن به خندیدن 
از ته دل می‌خندیدن ، جوری که انگار هیچوقت اون اتفاقات براشون نیفتاده بود
انگار بالاخره قلب تهیونگ آروم گرفته بود ، از اون طوفانی که یه روز فکر میکرد هیچوقت به پایان نمی‌رسه
All Rights Reserved
Sign up to add عشق همانند زیبایی ماه و ارامش باران to your library and receive updates
or
#98کوکمین
Content Guidelines
You may also like
You may also like
Slide 1 of 10
■□ 𝑊ℎ𝑒𝑟𝑒 𝑠ℎ𝑎𝑙𝑙 𝐼 𝑔𝑜? □■ cover
kim family 🍓🍓 cover
𝒇𝒊𝒓𝒔𝒕 𝒎𝒆𝒆𝒕𝒊𝒏𝒈 cover
𝄀 ⋆𝅥 𝙔𝙤𝙪 𝘽𝙚𝙡𝙤𝙣𝙜 𝙏𝙤 𝙐𝙨 𝅥⋆ 𝄀 cover
♡𝐌𝐲 𝐦𝐚𝐟𝐢𝐚 𝐚𝐥𝐩𝐡𝐚𝐬♡ cover
midnight cover
Who are you? cover
𝐇𝐀𝐈𝐑𝐎 cover
yellow chicken [yoonmin] au cover
𝙈𝙮 𝘾𝙤𝙢𝙢𝙖𝙣𝙙𝙚𝙧 •𝙑𝙠𝙤𝙤𝙠• cover

■□ 𝑊ℎ𝑒𝑟𝑒 𝑠ℎ𝑎𝑙𝑙 𝐼 𝑔𝑜? □■

23 parts Ongoing

کیم تهیونگ الفایی که هنوز نتونسته عشق گذشته خودشو فراموش کنه و هر روزِ خودشو، با دلتنگی برای امگاش میگذرونه....با تمام حسرت ها و درد های نبودنش...... جوری که تمام محبت عشق رو از قلبش بیرون کرده.... یعنی روزی میرسه که دوباره احساساتش بیدار بِشن؟ میتونه اون عکس ها و خاطراتو کنار بزاره؟ دوباره عاشق میشه؟ ■□ قسمتی از داستان□■ نامجون: هواستون کجاست ؟ پسر که بخاطر درد بیش از حد پاهاش خم شده بود دستشو بالا اورد و ضعیف زمزمه کرد: ب...بخشید. اما وقتی نگاه پسر بالا اومد. زمان بین دونگاه متوقف شد. تهیونگ مستقیم به اون چهره نگاه میکرد. نفسش حبس شده بود...... این غیر ممکن بود...تپش قلبش!.....اون لرزش..... حسش میکرد..... □■□ کاپل: vmin# ژانر : رمنس _ قسمتی از زندگی _ امگاورس _ اسمات ■□امیدوارم از این داستان لذت ببرین□■