"کلمات، باز خواهند گشت...
از قعرِ قبور پرستو ها،
از زیر شاخه های شکسته...
کلمات، برپا خواهند شد،
و فریاد خواهند کشید،
دردِ ناتمام پرستو ها را-
که این فشار،
بی انتهاست."
- hAna"
- First book"
- 1402/8/27"
[کامل شده]
"اردیبهشت ماه سال ۱۳۵۶ زمانی بود که لای کتاب جلد سفیدش یک عکس سیاه و سفید نگه میداشت"
خلاصه ی کتاب:
دو دوست قدیمی، یکی با سری پر از سودا و دیگری با قلبی پر از عشق به هنر. اتفاقات دست به دست هم میدن، کوچه های خاکی و رنگپریده ی اصفهان شاهد ذره های فیروزه ای رنگ احساسات اون دو نفرن. اما پایان داستان به چه رنگی رغم میخوره؟
[فنفیکشن نیست.
محل وقوع: ایران
دهه ی پنجاه شمسی]