'احساسات متغییرن.' این شعارِ یونگی توی کل زندگیاش بود. وقتی توی دورانِ دبیرستان از یکی خوشش اومد، برای به دست آوردنش تلاشی نکرد چون احساسات یکسان نمیموندن. وقتی توی دانشگاه شیفتهی همکلاسی پر سروصدا و زیباش -جانگ هوسوک- شد، فقط مثل یه احمق از دور به تماشاش نشست چون هنوز هم، احساسِ آدمها عوض میشد، گرچه، وقتی بعد از هفت سال دوباره هوسوک رو میبینه و موجِ عواطف بهش حمله میکنن، متوجه میشه که، یک سری از احساسات دستخوش تغییر نمیشن. - 𖦹نام: شاید ما سرنوشت همدیگهایم. 𖦹کاپل: سپ 𖦹ژانر: فیک چت، انگست ملایم، پایان شادAll Rights Reserved