کیم مینسوک با کار کردن توی شرکت ضایعات و چرخ دنده¬ی مفیدی توی جامعه بودن-طوری که انگار منتظر بود تا روزی بمیره و تقاص گناهانش رو بده- مشکلی نداشت اما وقتی هاله¬ی قدرتمندی از پشت بهش برخورد کرد، وقتی گربه¬ی زخمی¬ای که به خونه برده بود یه شیطان مغرور و چموش از آب دراومد، فهمید که فرشته ها، شیاطین، و روح های افراد مرده¬ی خانواده اش قرار نبود اجازه بدن به همین راحتی بمیره. حالا باید با چن-بادیگارد شیطانی¬اش- و هدف یک مجرم تحت تعقیب بودن سر و کله بزنه و با یادگرفتن اینکه چطور با تغییراتی که با اومدن کل اون موجودات شیطانی لعنتی توی زندگیش، ایجاد شدن کنار بیاد. با همه¬ی اینها مینسوک نباید برای کندوکاو بین احساس گناه کردن و جوونه زدن عشق، ظرفیت ذهنی داشته باشه، ولی داره و این بیشتر پریشونش میکنه. این داستان با اجازه نویسنده به فارسی بازگردانی شده و لینک اصلی فیکشن اینجاست. https://www.asianfanfics.com/story/view/1499433/the-ambiguity-of-selfishness#google_vignette
22 parts