༨ Action🚬, Policy🚨, Romance🍷, Smut🔞 ༨ Vkook, yoonmin, namjin وقتی سیاهی شب به دل آسمون چنگ انداخت، صدای آژیرهای پلیس به گوش رسید و با اولین شلیک بازی شروع شد. چراغهای قرمز و آبی، آسفالتهای خیس رو رنگآمیزی میکنن و خون در حال چکه از انگشتهای لرزان پسر، چاشنی روح جنایت رخداده میشه. "متأسفم که تمام مدت مثل یه سگ وفادار زیر دستت بودم، نه مثل یه برادر کنارت!" "چرا قلب همیشه به آدم اشتباهی عشق میورزه؟" "من بهت باختم؛ اما جالب اینجاست که از باختن به تو لذت میبرم!" "تو اومدی؛ اومدی و فهمیدم من یه غنچهام که نمیتونه شکوفه بده و تو یه رویایی که نمیتونه واقعی شه!" ما مثل مهرههای شطرنج، یکی یکی خونهها رو طی میکردیم. گاهی یه سرباز، وزیر رو از زمین بیرون میکرد و گاهی مهرههای همرنگ، باهم درگیر میشدن... ما مهرههایی بودیم که وسط دومینوی زندگی، عضوی از چرخهی انتقام شدیم. میتونستیم این اتفاقات رو به هر بازیای که بخوایم تشبیه کنیم؛ از دومینو تا شطرنج اما حقیقت هیچ وقت تغییر نمیکرد! چون در آخر، همگی ما 《رنجدیده》 بودیم.