|کسی برای دکتر نامه نمینویسد| |سکای| |رومنس، انگست | دکتر کیم فکر می کرد به دلتنگی برای همسر سربازش عادت کرده اما هنوز هم بعد از شش ماه ، نامه های سهون رو می بوسید و توی تخت سرباز بدقول ، گریه می کرد. سهون گفته بود با اولین برف به خونه بر می گرده ، اما حالا بندهای دل جونگین پاره شده بودن و نمی تونست سرباز گم گشته اش رو ، هیچ کجا پیدا کنه