Story cover for THE PAİN OF LIFE (1) <VK > by taehungjkfb
THE PAİN OF LIFE (1) <VK >
  • WpView
    Reads 2,547
  • WpVote
    Votes 297
  • WpPart
    Parts 17
  • WpView
    Reads 2,547
  • WpVote
    Votes 297
  • WpPart
    Parts 17
Ongoing, First published Jan 04, 2024
جونگکوک با فهمیدن زندگی گذشته  مادرش به دنبال کشف آن میگردد که درهایی از حقیقت به رویش باز میشود که ناباورترین باور زندگیش رو متوجه خواهد شد  ....
چه میشه که با ورود فرد دوم؛  وارد مسیر جدیدی از سرنوشت بشه و اتفاقات غیر قابل پیش‌بینی برایش رقم بخورد ....

--------------------------------------------
 : «یعنی داری میگی همه اینارو مادرم برنامه ریزی کرده »
مکثی کردو بغضشو به زور قرت داد :
،ولی چطور ممکنه چرا من این همه سال از  این سازمانو بارکدا بی خبر بودم  .....

--------------------------------------------

: تو برادر دوقلو داری ؟؟؟


--------------------------------------------

: جئون جونگکوک تو هیچوقت نمیتونه خودتو از دست من آزاد کنی تو محکمونی به موندن در مردابی که روز به روز داره‌ تورو بیشتر پایین می‌کشه 
--------------------------------------------

: تو کی هستی مامان ، دارم کم کم ازت میترسم

--------------------------------------------

:طلسم یعنی همه اینا بخاطر طلسم بود ....
All Rights Reserved
Sign up to add THE PAİN OF LIFE (1) <VK > to your library and receive updates
or
#165tae
Content Guidelines
You may also like
یتیم خانه  by user20576447
52 parts Ongoing
کامل شده یتیم خانه کاپل : ووسان ، سونگجونگ ، یونگی ، جونگسانگ ژانر: BDSM سونگهوا آهی کشید:یه کار کن نتونم بشینم... میخوام تا چند روز وقتی میشینم درد بکشم. فشار دست هونگ جونگ به موهای سونگهوا بیشتر شد :باشه آقای کیم میدونم چیکار کنم. چرخید که صورتش روبه روی صورت هونگ جونگ قرار گرفت، لباشو روی لبای مرد گذاشت و شروع کرد به بوسیدن، لباش آروم روی لبای هونگ جونگ حرکت می‌کرد و موهاش هنوزم توی مشت هونگ جونگ بود :دوستت دارم. هونگ جونگ به خودش اومد، عقب کشید و از سونگهوا کمی فاصله گرفت، نفس نفس میزد... به شدت عصبانی بود... نه از سونگهوا از خودش... هونگ جونگ از خودش عصبانی بود چون داشت لذت می‌برد از این بوسه، دستش بلند شد و با ضرب توی صورت سونگهوا نشست :حالا نشونت میدم. بار دیگه سونگهوا رو به شکم خوابوند، ترکه رو برداشت و بی وقفه شروع کرد به زدنش... ترکه رو محکم روی باسن سونگهوا میزد و باسن کبود پسر رو زخم می‌کرد. این سونگ با لبخند به سان نگاه می‌کرد :میتونم بپرسم که شما وویونگ رو کجا دیدین آقای چوی. سان هیجان زیادی داشت، قرار بود لیتلی رو داشته باشه که همه جوره استایلش بود :از طریق دوست وکیلم... وکیل خانم کیم میس سونگهوا شی. در اتاق باز شد و گیون سوک در حالی که دست وویونگ رو توی دست داشت داخل اتاق شد، سر سان سریع به سم
<MOON OMEGA> امگای ماه by suka41roomina
46 parts Ongoing
امگای ماه، امگایی با بدن و روحیه‌ای ضعیف و در عینِ‌حال زیبا که هرکس نمیتواند شانسِ داشتنش را داشته باشد، چه میشود اگر شانس آنقدر با او بد باشد که جفتِ آلفایی بی‌رحم شود و چه میشود اگر قبولش نکند؟ [این داستان بازنویسی نشده و دارای صدها اشتباه نگارشی، ادبی و... هست؛ امیدوارم ضمن اینکه اشتباهات رو برام کامنت میزارید، تا آخر از داستانم لذت ببرید و لطفا چیزایی مثل "انرژی‌اش، خاموشی‌اش" رو که "انرژیش، خاموشیش" مینویسم رو روش زوم نکنید یا حتی کسره که بجاش "ه" آخر چسبان میزارم؛ چون برای راحتی ریدرام اینطور پیش میرم و عمدیه. ولی ممنون میشم کلماتی که از سر حواس‌پرتی با "حروف" نادرست مینویسم رو برام کامنت بزارید مثل: "صرفه" کردن که درستش میشه "سرفه"] ______________________________ تو را برای آخرین بار خواهم دید از چشمان من پریشان نشو هنگامی که در مرگ خود هم تو را دعا می کنم آخرین یکشنبه... GENRE→ Omegavers, Angst, Romance, M' preg COUPLE→ KOOKV WRITER→ rchid
You may also like
Slide 1 of 10
ᖴOᖇGIᐯEᗰE cover
i hate snakeu cover
ولیعهد سرکش cover
Cafe Calico | ᴊᴍ+ᴊʜ cover
I Just Love You  cover
The sound of Lily's death cover
یتیم خانه  cover
𝙂𝙖𝙢𝙚 cover
ᯓ 𝐋𝐢𝐟𝐞 𝐎𝐟 𝐀 𝐑𝐚𝐜𝐞𝐫 cover
<MOON OMEGA> امگای ماه cover

ᖴOᖇGIᐯEᗰE

63 parts Ongoing

با بغض گفتم: +تو ازم معذرت خواستی....التماسم کردی که بمونم حالا میگی برم؟ درحالی که مست بود با چشمای خمار و پر اشکش بهش خیره شد: _من اون آدمی نیستم که تو ذهنت ساختی کوکی...من آدم خوبی نیستم +چرا نمیزاری کنارت باشم؟ _من آدم وحشتناکی ام کوک...آدما هرچقدر بهم نزدیکتر که میشن بیشتر متنفر میشن دستشو روی گونه های پسرک مقابلش گذاشت: _شاید همه دنیا از من متنفر باشن اما...تنها کسی که نظرش برام مهمه تویی اشکای کوک بی اختیار سرازیر شد: _نمیخوام از من متنفر باشی بدون هیچ اراده ای بغلش کرد و بوی تلخ جیمین رو به مشامش رسوند: +نیستم...من ازت متنفر نیستم...م..من هنوز نبخشیدمت،باید ..باید پیشت بمونم تا کاری کنی ببخشمت...من کسی رو به جز تو ندارم...هیچ کسی رو ندارم:) ʀᴏᴍᴀɴᴄᴇ✨ ᴍᴀꜰɪᴀ✨ ᴀɴᴄᴇꜱᴛᴏʀꜱ✨ ꜱᴍᴜᴛ✨ Capel:jikook,kookmin_namjin تعداد پارت:نامعلوم(ادامه دارد)