نوه بزرگترین قاضی کره هیچ نمیدونست که قراره عاشق مردی بشه که زندگیش رو به جهنم کشونده!
″تو میخواستی بمیری و من نجاتت دادم پس...از امشب به بعد زندگی تو متعلق به منه″
نام: آناستازیا
کاپل: ویکوک
نویسنده Deli
ژانر: انگست سیاسی تاریخی رومنس
چنل: kookiefamilyyy
خلاصه:
- آنا عاشق توتفرنگی بود.
+ تو چی؟ توتفرنگی دوست داری؟
- نمی دونم... هیچ وقت پول کافی برای فکر کردن به مزهاش رو نداشتم.
+ تو بخواه، من میخرم.
- زمستونه!
+ میگم همراه محمولهها وارد کنن.
- جنگه!
+ میخوای جنگ رو بخاطرت متوقف کنم؟
- میتونی زمستون رو بخاطرم متوقف کنی؟
+ میتونم دنیا رو بخاطرت متوقف کنم.