فصل 1 احساس تنهایی خیلی خوبه ولی نه وقتی ۱۶ سال طول بکشه بلاخره یه جایی کم میاری ، کنجکاوی قلقلکت میده و دلو میزنی ب دریا و ...فرار میکنی ... ولی همیشه قرار نیست نتیجه ی یک اشتباه بد باشه شاید بشه شروع ی زندگی دوستداشتنی و پر ماجرا و شاید عجیب .... بخشی از داستان : پس من چی ؟ پسر کوچیک تر ب صورت مثل برف شوگا نگاه کرد هول شد .." .آلفا ! شوگا بیحرف همون دست جیمین رو سمت لباش برد و خورد . انگشتای عسلی جیمینم همراهش وارد دهنش شد و موج الکتریسیته ای وارد بدن امگا کرد. جیمین مسخ شده به چشمایی ک اگه اشتباه نمیکرد برق شیطنت از توش پیدا بود خیره شد کوک مثل بچه ها اعتراض کرد هئونگگگگگ اون مال من بود ..من هنوز گشنمه تهیونگ ک سیر شده بود به ویوار پشت سرش تکیه دادو دستی ب شکمش کشید آخيش چ خوب که من سیر شدم کوک با غیض نیم خیز شد : میام میزنمتا تهیونگ با تخسی نگاهش کرد جرئت داری بیا... . . . فصل 2 داستان یه خانوادست ....اما ...آیا یه خانواده عادی ؟ ... . . . +میتونی تصور کنی از پدرت دو سال کوچیک تر باشی ؟! _ مطمئنی پدرته ؟! + اره ..... _ پس دیوونه شدی .. + نمیدونم ....شاید ... . . . زندگی مخفیانه یه خانواده ....و داستان های بینشون ... . . . هیجانی کمدی معمایی کاپل : یونمین / ویمین/ کوکمین/ چانبک / سهونبک /All Rights Reserved