the trust[اعتماد]
شاخههای قطور و بلندش را دور بدنم پیچید. کاملا واضح بود که قصد له کردنم را دارد.
حتی نمیتوانستم یکی از انگشتانم را تکان دهم.
صدای خورد شدن استخوانهای دنده ام را میشنیدم.
دیگه امیدی به زنده ماندن نداشتم.
Sign up to add the trust to your library and receive updates
or
the trust[اعتماد]
شاخههای قطور و بلندش را دور بدنم پیچید. کاملا واضح بود که قصد له کردنم را دارد.
حتی نمیتوانستم یکی از انگشتانم را تکان دهم.
صدای خورد شدن استخوانهای دنده ام را میشنیدم.
دیگه امیدی به زنده ماندن نداشتم.
جیمین:ددیز..ببخشیدد
با ضربه ای که رو لپای بوتش میخوره توی بغل کوک و ته خودش و جم میکنه و به پاهای ته چنگ میزنه
نام:بد بوی بهت نگفته بودم اون حرکت و انجام نده؟
با چشمای اشکیش به ددیاش نگاه میکنه و تا...