𝒎𝒐𝒓𝒑𝒉𝒊𝒏𝒆 ][ مورفین کاپل اصلی:تهکوک ....یونمین...نامجین لطفا فیک رو از اولش قضاوت نکنید . (( هیچی اونطور که میخایم پیش نمیره )) تیکه ای از رمان : ............................... ×لعنتی!! لعنتی!! ن..نمیشه...ن.نهه.... نههه .... من دوسش دارم!!!....من طاقشو..ندارم...میدونی که میمیرم... با حالت هیستریکی داشت با خودش تکرار میکرد انقدر حالش بد بود که حتی توجهی به دست رو شونش نکرد _میدونم!میدونم!! اما این به نفع خودشه . و دقیقه بعد فقط صدای شکستن شیشه بود که به گوش میرسید . ................................ با شنیدن صدای اشنایی که اسمشو صدا میزد ایستاد اما برنگشت و کاش برمیگشت و حداقل برای اخرین بار دنیاش و میدید . ×میدونی چیه ؟؟ مکثی کرد . ×میگن قاتل برمیگرده به صحنه جرم ..... نفس عمیقی کشید و ادامه داد . ×تو منو کشتی.... منتظرت میمونم تا برگردی!! با صدای خنده بلندش با تعجب به سمتش برمیگرده حین خنده باصدای بلندی گفت ×وای پسر همیشه دلم میخواست اینو بگم ! ............................. ×..گفتی..چی ؟ کم نیاورد و جواب داد . ÷ گفتم تو آسمون منی . ابروهاش رو بالا انداخت و در جواب گفت ×عه اینطوریه پس توعم مورفین منی :)) دندون هاشو روهم فشار داد . ÷قبول نیست!!!!! ___________________________________________________________________________________________All Rights Reserved