"اگر ما شماره ی 2ییم پس حتما کسی شرورتر از ما وجود داره، اینطور فکر نمیکنی؟" "شماره ی 2یید چون شماره ی 1 خودِ شیطانه!" کارما وجود نداره. این چیزی بود که وویونگ فکر میکرد. ولی حالا اون مجبور بود که به خاطر تمام کارهاش خودش رو بارها بکشه..و بدتر از اون، وویونگ با چوی سان یه جا گیر افتاده بود! کارمای اون این بود! عاشق پسری شه که از کشتن هیچ ترسی نداشت!