بخشی از فیکشن : "توی این شیش سال تغییر نکردی...دنبال چی میگردی؟پول؟...اون از شیش سال پیش اینم از الان ، به جایی رسیدی که افتادی دنبال مردای متاهل" ... "به تو ربطی نداره ولی بخاطر اینکه دور برت نداره بهت میگم...اگه میدونستم تو اینجایی پامو تو صد کیلومتری سئول نمیزاشتم چه برسه به خودش" ... "دال من نمیتونم! تحملش برام سخت شده...اگه نتجه شیش سال تلاشم برای خوب شدنش بازم...اگه بازم..." ... پسرک دست دوستش رو گرفت و گفت "از این به بعد بجای خدافظی از کلمه بعدا میبینمت استفاده کن...اینطوری حس میکنم دیگه نمیتونم ببینمت" ... "نباید هر کسی رو بابا صدا کنی خانوم خوشگله...پدرت از این موضوع ناراحت میشه کار درستی نیست" وضعیت : در حال پخش ژانر : کسب و کار ، عاشقانه ، خانوادگی ، جنایی